• امروز : پنج شنبه - ۳۰ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 10 - شوال - 1445
  • برابر با : Thursday - 18 April - 2024
15
نقد متفاوت سریال آتش و باد؛

واکاوی سادگی یک نظام فرمال

  • کد خبر : 15924
  • 06 خرداد 1402 - 23:07
واکاوی سادگی یک نظام فرمال
آتش و باد سریال ارزشمندی است ادغام روابت تاریخی و روایت داستانی هنرمندانه اش درخشان است .شناخت و منطق غنی شناخت فضای ایلی داستان جذاب و تحسبن برانگیز است

سرویس فرهنگی- احمد میراحسان :استاد کاری در ساختن مجموعه ی« اتش و باد » ،آنجا ظهور می آید که ما با پیرنگ و عمل ، وروایت و داستان گویی و شخصیت پردازی درست روبرییم و ساختار بصری ، تجسم این ساختمان بی زائده و بدون لاابالیگری و ولگردی زوایی و ندانم کاری و بی دانشی معمول و خامدستی و سرهم بندی جاهلانه است.از آن دست کارهای توهین آلود به شعور مخاطب که در سریال هایی چون گیلدخت دم به دم رخ می دهد .رفتار هردنبیل و پر هرج و مرج ، سطحی ، غیر منطقی و بی مسئولیت و خودسر روایی جانشین دانایی ، قانون روایت ، خلاقیت و تفکر و انضباط می گردد و با خود فقدان شناخت همه سویه فقدان شناخت معنای کشمکش و معنای درست پیش بینی ناپذیری ، فقدان شناخت منطق فضایی روایت و جغرافیای آن و محیط زیست قصه ، ببار می آورد و ناتوانی در شخصیت پردازی ،و مبتذل بودن ترفند نریشن بی ربط به کنش کودکانه درون سریال که به سبب این شکاف به بحران ابتذال می افزاید و بازیگری های دست وپاچلفتی نادانی نسبت تاریخ و روایت داستانی و مضحکه داستانگویی یک ذهن مغشوش و تهی دست در کاری که به عهده گرفته و بلد نیست انجامش دهدو‌.. من این جملات را دقیقا با آگاهی به خشم درونی شان و از روی قصد بر زبان قلم جاری کرده ام و از سر نه خشم اولیه از فریبکاری و نادانی .
++++
آتش و باد اما ، چنین نیست سریال ارزشمندی است ادغام روابت تاریخی و روایت داستانی هنرمندانه اش درخشان است .شناخت و منطق غنی شناخت فضای ایلی داستان جذاب و تحسبن برانگیز است .گریز از یک روایت اسطوره ای اغراق آمیز و گزینش روایت قهرمانی بر اساس هستی انسان واقعی گرفتار رنجها و نقص ها و مسئولیت های سنگین ، و درک تاریخ ملت خود هم آگاهانه و هم شرافتمندانه است . جزییات این ارجمندی آتش و باد را با پجود تفاوت نگاه من و راعی باز خواهم گفت ، و خواهیم دید چگون درون سادگی و بداهت روایت و ساختار بصری سریال ، قدرت و کاردانی و سلاست متن و کارگردانی نهان است و در مقیاس سریال های ایرانی در ردهی آثار بیاد ماندنی و اندیشمندانه ایرانی می نشیند . نه به سبب انکه خردگرایی شعار علنی و نهان ان است برای آن که خود خردمندانه ساخته شده است . و استادانه اما فروتنانه ، خردورزانه و اما نه بی نقص .حتی زمانی که ما با اثار ارجمند روبروییم ممکن است با نگاه فیلمساز توافق کامل نداشته باشیم واین چیزی از حقیقت توانای ساختار توانمند نمی کاهد.
آتش باد در رده ی سریال های ماندگار تاریخ چهل و چهار ساله انقلاب اسلامی که برترین های همه دوران سریال سازی ما نیز هستند قرار دارد ، نظیر هزار دستان ، سربداران ، امام علی ، مدار صفر درجه ، شبهای برره ، روز و روزگاری ، قریب ، در چشم باد ، مریم مقدس ، یوسف پیامبر ، مختار نامه ، اخراجی ها ، پایتخت ، کلاه قرمزی ، و نون خ ….که ، بنا به سو گیری های کلی متفاوتی ماندگار بوده اند که خواهم‌گفت‌ بنا به چه آگاهی های متمایزی ! با این وصف این آثار مانادر سطوح گوناگون با همه تمایزات شان ، مشترکات نسبی داشته اند که ماندگارشان کرده است . از جمله تفکر ساختاری ، سبستم درست فرمدهی منطبق با نیازهای روایت آن سریال ، توانایی های تکنیکی و انسجام حداقلی عناصر اصلی سریال و همخوانی کارگردانی و فیلمبرداری و بازیگری و احاطه متن و کارگردانی بر موضوع و خلاقیت در روایت و ساختار بصری و تسلط به قواعد دراماتیک و ایجاد کشش و…..
آتش و باد نیز اثری دارای تفکر فرمال و ژرف ساخت اندیشه گرانه است ‌ ابتدابه تفکرش در قلمرو ساختارهای بنیادین و سیستم فرم دهی اشاره می کنم و اصلا مقصودم ساختارهای پیچیده فرمال در هنر آفرینی سینمای خاص نیست . منظورم اتفاقا سادگی و بداهت و درست بودن نظام روایی و بصری در تناسب با محتوای منسجم کار است که در این ساختارهای بنیادین زاده می شوند::
۱- زنجیره تقابل های دو تایی :
کارکرد درست زنجیره تقابل های دوتایی که اکثرا تقابل های خیر و شری است در آتش و باد نقش فرایند فرمدهی ی اندبشیده شده را ایفا می کنند ، از جمله تقابل :
قوام /بهادر
(در ابتدا تقابل قوام / فنح الله خان‌ بر تقابل قوام /بهادر نقاب می اندازد)
قوام /فتح الله خان
فتح الله خان /بهادر
بهادر / سرخو
سرخو/پایدر خان
پایدار خان/نامدار خان
(تکرار تقابل فتح الله خان /احسان الله خان ، برادرش برای قدرت)
پایدارخان /نامدار خان
نامدارخان /قوام
قوام /ضیاء
ضیاء/انگلیسی ها
انگلیسیها/بهادر
بهادر /پایدار خان
پایدار خان/بهادر
بهادر/قوام
و….
در درون این چالش های ایلیاتی ، چالش ملی مشروطه خواهی و استبداد شکل داده شده است .و باز چالشی فراملی در سریال شکل می گیرد که در بستر و متن چالش های ایلی ، اهمیت تبعی دارد اما در لایه ی معناپردازی و‌لایه ی ژرف ساختی روایت نقش بنیانی ایفا می کند و آن حضور اجنبی(انگلیسی های دارای نیات توطئه گرانه و ضد ایرانی و سلطه خواه ) است که با جریان ستم ستیز و انقلابی و قهرمانی فیلم در مناسباتی پیچیده قرار می گیرد . با فریب کاری می کوشد نیروی ستم ستیز ایلی و انقلابی و مشروطه چی ، بهادر را در اختیار بگیرد و با اغوا از او ابزار بردگی ایران و شاید تجزیه بسازد و اما در عمل همه چیز به راه دیگر میرود و سریال با نفی انتطارات فرمالی که آفریده قهرمان را از چنگ دیو و دشمن نجات می دهد و به تقابل با آنان می کشاند که خواهیم دید نقش زن /کتایون در این ماجرا همچون مام وطن چه قدر مؤثر است .
می بینیم که ارتباط زنجیره ای چالش و تقابل هویت خیر و شری دارد .هرچند سریال از رها کردن نگاه رئالیستیک و روش واقعگرابانه ظهور ضعف و قدرت های شخصیت واقعی انسانی به سود قهرمان سازی افسانه ای چشم نپوشیده است. سریال راعی صورت منطق روایی اش را با این نسبت ها مستحکم می کند و پیش می برد و داستان را بر پا می دارد . زنجیره تقابل دوتایی در طرف شرارت از قوام به قوام می رسد در این دایره ی روایی همه قصه رنج های شریف مظلومانه ی قهرمانان گمنام که با نگاه واقعگرا /تاریخی از آن هاافسانه زدایی شده ، دراماتیزه شده وبه نمایش در می آید .و حتی تقابل قوام و مک نیل فاتح نبردها و سرکوب هند کار را به ذلت و خودکشی مک نیل در برابر سیاست باز کهنه کار متفرعن می کشاند .
۲- عنصر فرمال دیگر تکرار است.
در این سریال ، امر تکرار همچون سرنوشت ، مقدرات ، اثر وضعی و فرا زمانی و نیز وجه مادی و زمینی رخدادها ، هر دو موقعیت ، به کار گرفته شده است . تکرار سرنوشت فتح الله خان و قتل برادر که میراثش به پایدار خان و قتل نامدار خان می رسد ، متافیزیک و تأثیر وضعی گناه است. این سنت در خاندان فتح الله خان تکرار می شود . پایدار نامدار را می کشد ، سرخو پسر حاصل بلهوسی فتح الله به دست پسرش به قتل میرسد و این تکرار بدل به ساختاری معنا دار می گردد که با مفاهیم ماوراء الطبیعی اسلامی و فرهنگ برخاسته از آن مرتبط است . وجه زمینی تکرار در جاهای مختلف نقش ایفا می کند از جمله در موقعیتی متضاد که رابطه یغما و پایدار ، و کتایون و بهادر را شکل داده است .شباهت امر شیطانی و امر رحمانی در ظاهر و نیروی محرکه زن در کنش مرد تکرار پیچیده ای در اینجا بر ساخته است که ارزشمند است. نقش یغما برابر پایدار نقش وسوسه گر و محرک شیطانی زن ، پشت شخصبت جاه طلبی است که عناصر دیو شدن در او هست و زن ، او را تقویت می کند و به جلو سوق می دهد و دیو درونش را با کانون دیو پروری ، آزاد می کند در حالی که شیشه عمر این دیو ، جاه طلبی و آز ، در دست شیطان مجسم ،بلکه فرعون و رئیس لژ انگلیس ، فراماسون هفت خط ، قوام است.
اما کتایون تکرار این نقش زن برابر مرد ، را در مسیر معکوس ظاهر می سازد .مسیر خیر و ستم ستیزی و تشویق بهادر به مبارزه با پایدارخان و قوام و انگلیسی ها .هرچند می توان تأویل این تکرار معکوس را به صورتی پیش برد که با نقش های متضاد کتایون/مام /ایل( وطن ) با نقش یغما تصرف نفسانی و جاه طلبانه قدرت به سود اهوای خود فرق داشته باشد این تفسیر چنین می نگرد که ساختار دوگانه یغما و کتابون در نهایت هر دو زن یغما و کتایون را نماد احساسات زنانه و سرکردگی پنهان و همسان همدیگر در ماهیت برانگیزانندگی و تحربک، به نظر آورده و تصویر میکند ، که هریک در فضای حیات خود، مردش را به حرکت در می آورد تا احساسات و خواست و میل او را اجرا نماید ونقش زن/باد، برابر مرد/آتش معنا شود . وخرد که مهار کننده و دارای نرمش عقلایی است تحت سیطره احساسات پس بنشیند . هر چند که در گام نهایی با سر پیچی بهادر و کنش عاقلانه و ایثارگرانه اش ، از پیام باد گونه و آتش احساسات افروزانه ی کتایون ، و تسلیم ایثار گرانه خویش از کشتار طایفه جلوگیری می نماید . این جا همان غلبه «واقعگرایی» سریال ساز است بر آرمانگرایی قهرمان پردازانه حکایت کهن و موسوم به قصه ی افسانه ای و نفی راه احساسی/زنانه عدم نرمش . لیکن از منظر انقلابی پرسش باقی است .آیا عمل بهادر در واقعیت بیرونی سبب بهبود حال طایفه و زیان کمتر می شود ؟و در تاریخ نمونه ای برای کسب آزادی چون هدیه اربابان زور گو وجود دارد ؟یا فیلمساز بنا به موهومات ایدئولوژیکش و تأثیرات نگرش لیبرالیستی به عمل انقلاب داستانی را می پردازد که ابلاغ گر راهی منفعل و تسلیم طلبانه است ؟ و در واقعیت ، راهی جز ایستادگی نیست که یا به آزادی و یا به آزادگی و عدم ذلت وبردگی ولو با شهادت ختم می شود ؟
راه دیگر غافلگیری با عدم پاسخ به انتظارات فرمال و پیام دیگر گونه و به سود ایستادگی در پایان بندی است . ببینیم آتش و باد کدام راه را بر می گزیند ؟البته بهادر در سخن پیشا تسلیم ، نقش ناگزیر خود و راه تسلیم رادهمگانین نمب بخشد و بر عکس خویستن پایدار و مرتبه ی ایستادگی و ستم ستیزی و قهرمانی را در همگان و راه ایستادگی ایل (مردم ) تکثیر می کند و پیام مقاومت می دهد، و باایثار قهرمانی منفرد خود برای ممانعت از قربانی شدن طائفه ، راه مردمی مبارزه و مقاومت را می گسترد که خودآگاهی وکنش جمعی شان همان قهرمانی اصیل و راه رهایی است اما در الزامات واقعیت قصه ، و فضای واقعیت درونی داستان چه نتیجه ای حاصل خواهد شد؟ بحث های تماتیک بماند برای جایگاه آن! و فعلا به ادامه بحث تفکر فرمال سریال و ارزش روایی و بصری آن بپرازیم

۴-کارکرد سیستم فرمال افسانه.

از هوشمندی های سریال آتش و باد ، استفاده از ساختار افسانه در روایتی است که در فضای زندگی ایلی ی داستان بنا می کند و برمی سازد ‌. و در عین حال دست بردن در ریخت افسانه به سود واقع گرایی در روایت و نیز در پیرنگ اصلی وعمل ، وشخصیت پردازی این هوش رمانس را جانشیندجهان حکایت می کند ..
«تولن »در ریخت شناسی حکایت های افسانه ای از نظر پراپ بحث مستوفایی را پیش می کشد که برای گفتگوی ما از توانایی های آتش و باد مفید است و می گوید که :
پراپ با تجزیه تحلیل مجموعه حکایت های کهن ( حکایت های بومی روسی) ،به ویژه در پی عناصر ی با ویژگی های تکرار شونده(ثابت ها) و عناصر ی با ویژگی های تصادفی و پیش بینی ناپذیر (متغیرها)بود که به نتایج تازه ای رسید . وی به این نتیجه رسید که در تنوع ظاهری شخصیت های این قصه ها ، کارکردها و اهمیت کنش شان از دیدگاه پرداخت داستان نسبتا پیش بینی پذیر و دارای الگوهای محدود و ثابت هستند .
پراپ سی و یک کنش بنیادین یا کارکرد اصلی برای شخصیت قصه های کهن بر می شمرد . در ابن جا هدف واکاوی پژوهش پراپ نیست اما جالب است که ببینیم بسیاری از این کارکردهای شخصیت سازانه و کنش ها در آتش و باد ،چه آگاهانه به مرجع نظری آن یا صرفا بنا پدیده های عمل داستانی و ضرورت روایت کلاسیک و کهن الگوی آن، به کار سریال سازان آمده است . الگوی حکایت کهن مردم جهان نقاط مشترک فراوانی دارد که ویزگی های پیشا داستان مدرن است و حکایات ایرانی هم از همین الگوها بهره مندند.هنر و هوش و خلاقبت راعی در آتش و باد در ادراک چند تقدیر هوشمندانه برای چنین سریالی است :
اول ارزش پیوند چالش حق و باطل ایلی در آتش و باد با زیبایی شناسی متناسب با این جدال . کارکرد ساختی حکایت کهن ایرانی و تکرار و تشابه آن از این رو در فرایند فرم بخشی و قواعدش ، ظاهر می شود.
دوم ارتقای حکایت زیبا شناسی ریشه دار تاریخی ایرانی ، به زیبا شناسی مدرن است که اگر توانمندانه صورت نمی بست ما با اغتشاش به جای ارتقا روبرو می شدیم .و راعی از پسش بر آمده است . در قلمرو محتوا هم این اصل جدا ناپذیر از فرایند فرمی است نمونه ای اجتماعی و تاریخی در زندگی واقعی و داستان ایران وجود دارد که درس آموز است . اگر رفرمیسم ایرانی صادقانه سخن بگوید رویداد اصلاح طلبی می تواند مشکلش را درک کند وببیند چرا به جای تحول ملی به اغتشاش ضد ملی و هدایت شده ی ۸۸ پرت شد که به سبب نشناختن اصالت های کهن و فقدان توان زیبایی شناسی ارتقا ، به جای اصلاح ، ویرانی ببار آورد و با هزار تفسیر و خود فریبی عمل پیمان شکنانه و افتادن به دام اجنبی به جای حرکت مردمی قابل توجیه نیست و تا ظرفیت درک خطا وجود نداشته باشد آنان در داخل و خارج ابزار سیاست نوئل ها باقی خواهند ماند . بله نهدتنها در داستان سینمایی و سریال بلکه در قصه واقعی رخداد و ماجرا و در مسایل اجتماعی و حتی تحول سیاسی هم چنین است .
بازگردیم به اثبات خلاقیت راعی در درک رابطه ی دیالکتیکی زیباشناسی حکایت ایرانی و زیبا شناسی داستان مدرن ( اینر آن دیگر ) ومثال و واکاوی مشخص :
۱-نهی قهرمان و ، و نیزنقض شورشی ی نهی ، بوسیله قهرمان در ساختار بنیادین حکایت کهن در آتش و باد کارکرد داشته است .
در سریال ، آنجا این ساختار بنیادین حکایات به کار آمده که عمل بازنمایی شده بهادر با سرکشی انقلابی و ترک رویه مشروطه خواهی و نقض این نهی و عواقب رنجبار و فاجعه بار این مقاومت برابر شخصیت شریر و شرارت .(برابر فتح الله ، قوام ، انگلیسی ها) رخ می دهد. و تقریبا همان ساختار افسانه و ساختار بنیادین درگیری قهرمان و شرور را پیش می برد .
۲-دیدار شریر و قهرمان برای نخستین بار در آتش و باد در ساختاری خلاف انتظار ، یعنی در ساختار اغوا و طلب همکاری از سوی شذور در مقطعی تازه از چالش ، رخ می نماید . ،که با این همراه شدن و همکاری شریر می کوشد قربانی اش را بفریبد تا دارایی او را ، نام نیک قهرمان را ، تصاحب کند و البته این اغوا عمل نمی کتد و در آخر به تقابل ختم می شود ( در گیری بهادر و نوئل) و کشته شدن نوئل و‌پوتینگر و افسر اولی ، هرسه به دست خانواده بهادر : احتمالا اولی به دست کتایون همسر و یا سیفور پسر بهادر ، و یقینا پوتینگر به صورت آشکار وعیان به دست علی یار داماد بهادر و نوئل هم آشکارا به دست جهان پسند ، دختر بهادر به سزای خود رسیدند .نکته جذاب سریال آن است که روایت چنان درست پیش می رود که با کشته شدن هریک از این اجنبی توطئه گر ، تماشاگر از تهاته وجود خوشحال می شود . آیا آتش و باد در این احساس حرف دیگری هم نهان دارد ؟مثلا آتش توطئه دشمن را باد اقدام احساسی و عمل انقلابی شعله ور می کند؟. این لایه ضمنی صراحت و قطعیت ندارد که اگر داشت نه تنها در مستندات واقعی بلکه سرنوشت بردگی ضدمردمی در جهان درون سریال می شد خطایش را استدلال کرد . واقعا آتش بلکه آتش های سریال و بادهای آن کدامند؟و آیا حق با سازندگان و معنای محتمل این سویه ی نمادین است؟
۴- آسیب شریر ، ( اول کوچ ممنوع فتح الله خان و سپس جنایت و نیرنگ پایدار خان پسر فتح الله ) ، به اعضای طایفه پازن که حکم خانواده بهادر را دارند در همان الگوی ساختار بنیادین یعنی آسیب شریر و دیوصفت به یکی از اعضای خانواده قهرمان می گنجد .
۵-قهرمان خانه را ترک می کند . اینجا به کوه زدن بهادر قرین همین موقعیت ساختاری حکایت کهن است‌ .
۶-قهرمان و شریر به مبارزه رویارو می پردازند که مبارزه بهادر و نوئل و پوتینگر و قوام از این دست است ۷-قهرمان پیروز می شود . که پیروری بهادر در انقلاب مشروطه و پیروزی بر نوئل و معدوم سازی انگلیسی ها در این ساختار بنیادین می گنجد .
۸-قهرمان در معرض توطئه و تعقیب قرار می گیرد…..
هوش راعی و فیلمنامه نویسان در تصرف ثابت های افسانه و تطبیق آن با نگاه رئالیست
یک تاریخی و روح دوران و فضای رخداد داستانی درون رخداد واقعی زندگی ایلی پازند و زندگی ایران و شیراز زمان والیگری قوام الملک نمود می یابد . این هاست که گویای نقش نیرومند تفکر ساختاری و روایی در آتش و باد و ارزش آن است ولو با نگاه و یا وجوهی از سمت گیری مضمون سریال موافق نباشیم که نگاهی رفرمیستی بر نگرش انقلابی در آن تفوق می یابد . اما ضمنا درک انتزاعی و سوبژکتیو و نشناختن فضای ایل و ایران در زمان مشروطه و نگرش دگم به جای نگرش انقلابی می تواند ریشه ناهمنوایی ما با راه حل سریال باشد . و واقعگرایی و رمانس آن برابر روایت کهن افسانه پردازانه و تصور فرا انسانی ی قهرمان افسانهای که بی نگرانی و دغدغه وترس از سرنوشت همگان عمل می کند و تفاوتش بهادر که با نگاه رمانس و رئالیستیک پرداخت شده و روابط و کنش او بر اساس شخصیت پردازی نو صورت گرفته بویژه که او زندگی در رنج و‌مسئولیت نسبت به طائفه و رنجهایی مدام همچون رنج کوچ ممنوع را تجربه کرده باشد و زهر قدرت را چشیده .
از همین رو پایانبندی آتش و باد با پایان بندی حکایات قهرمانی ، چون دیگر تفاوت های داستانپردازیش باحکایت های افسانه ای کهن ، فرقی ماهوی دارد که محصول روش عینیت گرایانه ی داستانگویی تاریخی راعی است . که خواهیم دید نتایج آن در کنش قهرمان متفاوتش با انسان مطلق و خیر بی کاستی ،یعنی همین انسان و فرد دارای ویژگیهای انسانی ی مشخص مردم معمولی چیست .

بررسی محتوای اتش و باد

اشتباه سابقه داری است که در میان جوانان سینما دوستی رایج شده که پرورش تلویزیونی یافته اند و آموزگارشان برنامه های اولیه تلویزیونی امثال فراستی است که درک اخیر از فرم دچار اشتباه معکوس از درک پیشین خودش است و در هر دو حالت نگاهی کهنه و دکارتی به فرم و محتوی را اساس بررسی محتوایی یا شکلی اثرسینمایی یا سریال تلویزیونی قرار می دهد .و درکی سطحی که حتی در باره مفهوم صورت با معنای شکل در زیبا شناسی ارسطویی بیگانه است و نمی داند
حقیقت ان است که صورت در فلسفه ارسطو خودمعنا و محتوای چیز است .و مفاهیم جزیی از هستی شئ و صورت پذیرفتگی آن محسوب می شوند . این معنا باردیگر در نوفرمالیسم با درکی ادغامی و ضد درک ظرف و مظروف و به معنایی نزدیک ایده ی صورت همچون محتوا احیا شد .با این تفاوت که برنفی دوگانگی شکل ومحتوا و نادرستی معنای فرم همچون ظرفی برای محتوا، استوار است امروز دوچندان تأکید گشته است .
راست است که ما با فرم چیزی که محتوای خاصی را ارائه میدهد و با محتوای چیزی که فرم خاصی دارد روبروییم‌. نه جدایی شان .حتی امر مغشوش هم دارای یگانگی و جدا ناپذیری شکل و معنایش است .
ما در هر لحظه و جزء یک چیز با محتواو معنا و مفهومش ، روبروییم که جزیی از صورت آن است . سیستم فرم، کل نطام موجودیت یک موجود را در بر می گیرد و چیزی جدا از آن‌به نام محتوای خارج سیستم وجود ندارد .درون و بیرونی موجود نیست. فرم ، فرم محتوا است و محتوا ، محتوای فرم است. هر جزء تشکیل دهنده ی این نظام ، همچون بخشی از الگوی فراگیری که ادراک می شود وجود داردو هر معنا ، جزیی از همین چیزی است که ادراک می شود و جزیی از این الگوی فراگیر به حساب می آید و فرایند فرمال آن را درجای خود مستقر می سازد وتفسیر می کند.
++++
بدین سان در آتش و باد هم وقتی ما به بررسی محتوا دست می زنیم آن را در آن الگوی فراگیر سریال فهم می کنیم .برای همین رخداد مشروطه و یا داستان ایل واقعی یک چیز و داستان پازند درون آتش و باد که جدا ناپذیر از ادراک رویداد نمایشی و دراماتیک در مقام داستان و صورت بسته در ذهن سریال سازان و سپس باهمه تغییرات در اجرا ست ، چیز دیگری است . و هر لحظه معنا پردازی آتش و باد با هر لحظه ی سیستم شکل دهی فراگیری که صورت بندی شده در هم ادغام شده است و این قوام واین مشروطه و این نوئل و این بهادر با صورت ارائه داده شده ، تنها در اینجا در سریال وجود دارد و باید در همین متن فهم گردد. چه کسی می تواند بگوید قوام اتش و باد ،همان قوام تاریخی است و معنای این قوام خارج از این ساختار و روابط جزء و کل این اثر قابل فهم است؟ محتوای قوام طی تناسب و پیوندش با اجزای دیگر سریال با عناصر زندگی شخصی او در این داستان ، رابطه اش با کوکب خانم و نوئل در این داستان با نحوه چرخشش به سوی مشروطیت و ارتباطش با نامدار و پایدار و بهادر و…در آتش و باد و با سبک بصری نمایش او با بازی کاردان و صحنه پرداری و شیوه سخن گفتنش با نوع روابت سریال از او‌ ، قابل فهم است نه به عنوان قوام واقعی .
ازذاین منظر ، زندگی ایل ، چالش های محتوایی و شخصیت پردازی و روایت و ماجراها در بطن این سیستم معنا می یابند و محتوا را جزیی از این بازنمایی تجسمی درک می کنیم .
با این حساب ما با واقعیت تصویری معینی روبروییم که در این نظام معنایش را ساخته و همین مفاهیم و ادم ها در سیستم
شکل گرفته ی متفاوت ، معنای متمایزی خواهند داشت . اهمیت بزرگ معنا به معنای آن نیست که تنها یک برداشت و یک نظر از معنا در باره اتش و باد واجزا و عناصر تماتیکش وجود دارد . برداشت های متفاوت به معنای نقد و نظرهای متفاوت در باره همه چیز است و من تلقی خود را بیان می کنم .با تلاش برای ان که به معنای اثر تقرب بیابم . و سپس در باره اش پرسش کنم !
اما برداشتم از معنا چیست؟ معنایی که از کارکردهای گوناگون عناصر اتش و باد ، از تشابهات و تکرارها ، از تفاوت ها و بسط سریال از یک موضوع و بخش به بخش و موضوع دیگر زاده می شود و درون سیستم فرم/محتواست ، کدام است .؟از درگیری سرخو و بهادر به درگیری بهادر و فتح الله و از درگیری قوام و نامدار به ارتباط بهادر و نوئل و الی آخر . آن چه در این گیرودار شکل می پذیرد همان محتوایی است صورت بسته در فرم روایی/بصری که ادراکش می کنم و محتوای بهادر و قوام و بی بی کتایون و یغما پایدار و نامدار و نوئل و پوتینگر و…را برایم در پیوند باهم و در پیوند با تصاویر فیلمبرداری شده و بازی ها و و صحنه های پرداخته شده و تدوین و اتصال سکانس ها معنا می کند.

در آتش و باد طایفه پازند چه معنایی می سازد آیا نشان مردم ستم ناپذیر ، مقاوم و مظلوم است؟
ما طایفه پازند را که کدخدایشان بهادر است خیلی نمی بینیم . اما دست کم دو برداشت حتی متضاد و دو تفسیر :حماسی و ضد حماسی ، انقلابی و ضد انقلابی ، آرمانی و محسوس گرا از انان می شود بنا به نشانه های درون سریال از آنان ساخت . آنان یک موقعیت دراماتیک کلی نبستند بلکه دو موقعیت را می توانندبه تأویل جهان طائفه پازند بدل سازند . یکی کدخدای قهرمان و کهن الگوی ایستادگی و رهایی بخشی و دیگر کدخدایی به اسم بهادر ، که با ویژگیهای مبارزاتی و سرکشی خودش ( به قول دکتر مصدر آن سرکشی که حالا او می خواهد پسر بهادر را نه‌چون پدرش بلکه انسانی «عاقل» چون خودش نا سرکش و نو تربیت کند ! ) ، که گرفتاریهای خاصی برایش (بهادر) پدید آورده است و برای طائفه و قوم وخوبشش که رنج کوچ ممنوع بر آنان آوار شدو البته این رنج ها واقعیت دارد. ولی پرسش های فراوانی وجود دارد آبا این رنج ناگزیر و مقدس است یا که بیعدالتی بر آنان را با برداشتهای مختلفی رو برو می کند ؟ .قهرمانی بهادر برای ایل چه به ارمغان آورده ؟ آیا او همان چهره ای است که از او ساخته شده؟ در نگاه غیر انقلابی و رفرمیستی به نظر می رسد بهادر. از عمل انقلابیش ، خشنودی تمام کمالی ندارد . سرخوردگی او از چیست؟ از‌رها شدگی ؟از نتایج منفی که برای طائفه اش بخاطر انقلابیگریش ببار آورده؟ از عدم باور به خود از شکاف بین خصوصیات فردی و آن چه از او ساخته اند و خود می داند چنان نیست ؟از فرا رسیدن دوران سال خوردگی و مقتضیات آن ؟از آن که جلوه قهرمانیش بیش از آن که اورا خیره کند کنایون همسرش را فریفته کرده و تحریک کتایون‌ نمی گذارد فاصله بگیرد ازاین تصویر نماد استقامت که دلخواه کتایون است؟او در فرصتی که فراهم می آید ، راه دلخواهش را نشان می دهد . پذیرش پیمان با نوئل که‌از کتایون نهان‌می دارد و وقتی کتایون می فهمد ، فضایی مخالف پدید می آورد.
در مناسبات تقابلی حاکم بر پازند ، و تصویر فتح الله و خوانین و قوام باید این کنش بهادر و کتایون را چگونه تفسیر کرد؟
بهادر یک قهرمان افسانه ای نیست. یک انسان شریف است که کاستی های خود را دارد .جنم دارد اما اکنون از شورشگری در اعماق خسته است . در فکر حفاظت از طایفه خود است در محاصره ظلمات زمانه پناهی می جوید که به تور نوئل خورده و…
و نیز کتایون رامی توانیم نماد مام وطن ، زهدان و شیرزن ابلیاتی ، شجاع و صبور و دارای خوی سرکردگی و مشوق ازادگی و مقاومت بدانیم که از دامان شان مردان عروج می کنند و وقتی پشت ادمی چون بهادر قرار می گیرند ، نیروی ایستادگی و شجاعتش را بارور می سازندو کاستی اش راجبران می کنندو همان زهدان زایای و الهه آفرینش زندگی و نقش عالی زن در حیات انسانی اند که پسری چون سیفور و دختری چون جهان پسند ، شجاع و رزم اور و محرک مردان به عمل غیورانه می پرورند .
اما می توان برداشتی دیگر از او داشت که با درک انقلابی نمی سازد و او را الگویی نشان کنار نهادن عقل و نماد احساسی بودن و باد در آتش دمیدن دانست . که هر جا باشند پشت پایدار یا بهادر نقش شان تحریک مردان به عمل دلخواه و مایه فخر احساسی شان است و ماهواتفاوتی ندارند . و در اصل سرکرده عمل انقلابی و احساسی اند !ایا چنبن است؟

مفاهیم اساسی سریال
مفاهیم اساسی ظاهری نیک و بد در سیستم بکپارچه آتش و باد کدام است ؟
روایت وضعیت شخصیت ها ،مناسبات درون ایلی و خان سالاری وضع ایل و رویدادهای فرا ایلی مؤثر بر زندگی ایل چه زندگی ایرانی و تقابل استبداد و قانون خواهی ، و چه زندگی فرا ملی و حضور استعماری درون روابط ایرانی و ایلی در سریال چه خط و رسمی دارد؟
البته سریال بیشتر زندگی طائفه پازند را دنبال می کند که هم درگیر چالش با طبیعت و تلاش بزرگ برای حیات و دشواری های زندگی کوچ‌نشینی است و هم تحت ستم آمریت و استبداد مناسبات خان و گزیدگی عقرب استبداد که کوچ ممنوع نمونه ای از آن است و آتش و باد، این نمایش ستم را و آن مشقت زندگی را گذرا و نه زنده و نکان دهنده نشان داده و بیشتر بر گرد شخصیت ها گردش کرده و ماجراها را بر این بستر دنبال کرده است .
شخصیت های نیک و روشن سریال وضوح دارند :بهادر ، بی بی کتایون ، ضیاء، سید محمد ، نامدارخان ، همسر فتح الله خان و همسر نامدار خان و سیفور و خورشید و جهان و سند دکتر مصدر و…توده مردم ظلم ستیز که البته دارای الوان و مراتب گوناگونند و ویزگیهای خود را دارند .
اما شخصیت های تاریک و ظلمانی : قوام ، یغما ،سرخو ، فتح الله خان. شهباز ،دوراب ، پایدار خان ، انگلیسی ها( نوئل و پوتینگر و مک نیل و….) هستند.
در شخصیت پردازی و روایت ، راعی و تیم نویسندگان ، اگر چه از حکایت گری و روایت کهن سود جسته و شاهنامه خوانی ی تیتراژ پایانی ، هم سبک و هم نگاه مذکور را در ساختار پرداخت سریال ، نشانه گذاری می کند ، اما ارتقای حکایت به رمانس در سریال با ظرافت صورت گرفته و نه با روایت متکی به‌ گروگانگیری ذهن تماشاگر طی تعلیق و غافلگیری ها و نه قهرمان پردازی حکایات و انیان بی نقص . به هر رو به اصرار راعی و نشانه ی شاهنامه خوانی و پیام ازجمند خردگرایانه و حکمت ایرانی /اسلامی ی مندرجش در اشعار پایانی تیتراژ در باره عقل بمثابه بهترین آفریده ، بایدجداگانه بپردازم و یادم می آید زمانی میرکریمی می خواست شاهنامه را بسازد و‌ موافقت نکردند پیشنهادم به او آن بود که با رنگها و قاب های شاه لیر گونه ی کوزینتسف ، و یا مکبث کورو ساوا و عالی تر از ابن دو ، فرم تعزیه است که در سیاووش خوانی ریشه دارد ، داستان های ژرف و سرشار از نگاه و حکمت شیعی را روایت کند و نه زرق برق فیلم های تاریخی هالیوودی و گروگان گیری ذهن تماشاگر و‌غافاگیری های هبجانی !
کاش این فیلم های تاریخی و گفتگوهای روشنگردر دهه هفتاد ساخته می شد و سینمای تاریخی ایران و فضای ساسانی و سلمان پارسی و پیشتر فضای کوروش و داریوش و ال بویه و صفوی در روایت سینمایی عظیم سرکوب و از زندگی پر افتخار ایرانی بر متن فیلم تاربخی ، هویت زدایی نمی شد تا فاجعه بی هویتی دوران سازندگی و گسست از ربشه ها و راه استوار بر دفاع از اسلام و ایران رخ نمی داد و به غربزدگی تحقیر آلود نسل مدرنهای گمشده در پوچی منجر نمی شد . هنوز ترس سیمافیلم از ساختن سریال هایی در باره نقاط عطف زندگی ایرانی و وضع‌قدرت های پادشاهی در تاریخ و دستامد های تاریخی و ژرف ساخت های نهان در شاهنامه و در دل تاریخ درس آموز قومی با ویژگی متعالی یتایش حیات طیبه در هجوم ظلمات ، نریخته و با این ترس تاریخ روح عالی قومی که عقل و دانش اگر دورترین یتاره باشد در غبار گم شده ، و سبب از خود بیگانگی نسلی شده و افتخارات زندگی ایرانی و مردم ایران برایش نهان مانده و نمی داند از سر همین سرشت ایرانی بود که ایران مأمن راه الهی نجات بشریت و ارمان عدل جهانی تشیع شد ….. و نتیجه این ترس چه می تواند باشد جز بی هویتی و خداررا شکر که سلمان پارسی ساخته می شود و چون کوروش به اجنبی گرایان تقدیم نشده است!
اتش باد از نظر زیباشناسی روایت و شخصیت بهره ی مشروط از حکایت گری ایرانی می گیرد و عناصر آن را با دستاوردهای داستانگویی جدید و پرداخت جدید شخصیت ترمیم و کارامد می کند . این به معنی همان تفکیک ناپذیری فرایند فرمال روایت گری و شخصیت پردازی از محتوای ماجرا و شخصیت نیک و بد است . در این فرم است که حتی شخصیت های قهرمان مثل بهادر و کتایوندو نامدار وسیفور و علی یار کاستی های انسانی دارند و مطلق سیاه و سفید نیستند. و نشانه های تفسیر خاکستری در اعماق شان در سریال وجود دارد . و حتی شیطان مجسم ، قوام سیاست باز متفرعن ، به سود انتقام از بی احترامی مک نیل وقتی او را تحقیر می کند با همه انگیزه شخصی و خود خواهانه اش ، وجهی ناسیونالیستی در کنشش نهفته است. البته بازی کاردان در آخرین دیدار مک نیل با قوام در اتاق خواب ، عالی است . ابتدا ترس برش میدارد که مک نیل برای کشتن اش آمده و اسلحه دارد . اما کمی بعد زبونی انگلیسی مطمئنش می کند و می شود قوام مستبد متکبر .ولی وقتی مک نیل بیرون می رود خودکشی می کند ، قوام می فهمد اسلحه همراه داشته و اینکه او را نکشته و فقط خود را کشته ،و نه اورا ، احمق خطابش می کند.
با این شخصیت ها در حاشیه تصویر زندگی ایلی ایران و مناسبات و رنج ها و‌چالش نور و ظلمتی در ساختار چالش های ایلی ، ادامه ان در ایران روایت می شود باحاشیه ای چون انقلاب مشروطه و ماهیت نیرو های آن و ضعف های تاریخی ان که در حاشیه ماجرای طائفه پازند و نقش والی شیراز و مشروطه خواهان زندانی و ازاد شده و یغماگران انقلاب و تصاحب آن بوسیله مستبدان و شکست مشروطه و….بیان می گردد و همچنبن نقش استعمار مکار نفتخوار و توطبه چین ، انگلیس ، در زندگی مردم ایلیاتی منطقه جغرافیایی قصه ما .

مشکلات تقسیری رخداد های کلان!

سریال لتش و باد البته مشکلات گاه گذاری در روایت وعمل شخصیت ها دارد . به نطر دلایل دامن زننده جاه طلبی قلبی پایدار با وجود وسوسه های یغما ، نیازمند تمهیدات بیشتری تا قتل نامدار خان دست او بود . تصویر کوچ ممنوع در خور نقش آن در روایت و تردید آوری ی درونی بهادر و حامی طلبی و رفتنش به دامان نوئل نبود و کم داشت .جستجو نکردن پایدار برای راستی آزمایی دوراب و اتهام قتل پدر به وسیله نامدار با آنهمه باور ناپذیری این عمل از سوی نامدار ، ضعف فیلمنامه است و می ماند نگاه کلان و تعیین تکلیف واضح نشدن در باره درستی راه انقلابی بهادر که در شرایط شکست جنبش ملی البته صدمات ناگزیری همراه دارد ، یا نفی انقلابیگری و تردید افکنی رفرمیستی ؟ سریال در این باره استوار حرف نمی زند تا استوار پاسخ و نقد بشنود .لایه های ضمنی شخصیت ها ، در دو موقعیت تفسیری مختلف البته دو تفسیر متفاوت می یابد چه بهادر و چه کتایون و چه ضیاء در مقطع تهاجم قوام و الی آخر …. اما با گریز سریال از موضع روشن و سخن روشن در باره درستی انقلاب و مسایل دوران شکست نا تمام می ماند تافرصتی دیگر .
و البته حرف بسیار است و بماند.و تنها بگویم رمیدن انقلابیون دین دار اما خود رآی، از شاهنامه خوانی یکسر بی وجه است . ارزش حکمی و روایی و هویت زایی و زبان آوری شاهنامه که نامش خداینامک و متنی سرشار از وحدت نگرش الهی /شیعی در دل خرد درخشان و آسمانی ایرانی است نا شناخته مانده است و باید مجتبی راعی عزیز را برای این یاد آوری سپاس گفت که همصدا نشد با کسانی که دو دستی شرف حفظ ارزشهای آسمانی ایران را به دنیاپرستان جاهل غربگرا و ویرانگر هدیه کرده اند ، همان طور که مولانا و حالا ابو علی سینا و میراث های فرهنگی ایران را که در اسلام ناب محمدی است به غارتگران و غاصبان اهداءنموده اند. البته بی شک عدم نمایش و لااقل اشاره قوی دراماتبک به نقش یکه ی اسلام انقلابی در مشروطه طی همین بازتاب حاشیه ای ،ضعف آتش و باد باقی خواهد ماند .
و می ماند پایان بندی سریال که بخش جداگانه ای است و حرف دارد .

لینک کوتاه : https://entebaagh.ir/?p=15924

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.