• امروز : پنج شنبه - ۹ فروردین - ۱۴۰۳
  • برابر با : 19 - رمضان - 1445
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024
9
کلوزآپ و کیارستمی به روایت احمد میراحسان

درباره یک فیلم

  • کد خبر : 3459
  • 21 فروردین 1400 - 15:21
درباره یک فیلم
می توانم به اندازه یک کتاب قطور درباره کلوزآپ سخن بگویم. درباره بداهت ساختاری و معنای این سادگی دشوار. در مورد ارزش های تماتیک و شگرد معناپردازی کیارستمی و به ویژه استفاده از استنادات غیرقابل انکار یک فیلم برای نفی همه اتهام ها و دروغ ها و اغراض و سطحی اندیشی ها و واروگویی ها درباره سینمای کیارستمی که وانمودند سینمای او از زندگی و اجتماع ما بیگانه است.

یادداشت -احمد میراحسان : کلوز آپ به ما می آموزد به جای غرولند در باره اخلاق و جامعه شناسی خودمانی و ذکر مکرر و بیمارگونه و توهین آلود فلاکت خودمان و سرکوفت خصیصه های ایرانی، ظاهرسازی و نهان روشی و دروغگویی و خودنمایی و بی مسوولیتی،….. به مشاهده گری پرسشگر و اهل حکمت و تامل بدل شویم و به خود مجال تفکر بدهیم؛ چرا سبزیان می خواهد جای دیگری باشد؟ چرا از خانواده آهن خواه سوءاستفاده می کند؟ چرا حتی مخملباف در فیلم یک پرسونا است که کیارستمی با قطع و وصل هوشمندانه صدای خودشیفته اش، اورا ساختار زدایی می‌کند و مارا به تردید درباره آنچه فیلمساز اهل بازی در باره خودش تبلیغ می‌کند وامی‌دارد؟ این نادرستکاری هادر کنه اش چه چیز نهان دارد؟ و نابجایی خود قاضی ؟و بازی عجیب کیارستمی با او، که با هوش نهانش در بازی با جای دوربین ،بر نابجایی بزرگ و فعل پذیری خود قاضی اشارات وتنبیهات تصویری می نگارد.؟ونیز اینکه در ژرف جامعه ما ،چگونه نابجایی و تولید جرم نطفه می بندد؟ و همه این پرسش ها رها از رمانتیسیسم و سانتی مانتالیسم و تایید بیجای سبزیان یا تطهیر یکسویه او و یاندیدن رنج های خانواده آهنخواه و ضمن توجه دقیق ضمنی به صداهای دیگر مثل نابجایی های مخملباف در کلوز آپ رخ می دهد.ومارا بار دیگر مسحور سبک رویکردگرایی سهل و ممتنع کیارستمی میکند ،که آمیزه‌ای از جهان حافظ وار و رندانه و خیام گونه او و گذر سبکبارانه و بی قطعیتش و سبک ونگاه و بافت گبه گونه و قالی وار و بی همتای عباس کیارستمی و ساختار بداهه پردازانه موسیقی ایرانی وارش و یا طریق جذاب سیاه مشق های تکرار گر خطاطی و معماری ایرانی ، در سینمای اوست.که طی سی سال اخیر و بیشتر ، بارها و بارها به آن اشاره کرده ام .

فیلم چندلحنی و چند کانونی و پرسشگر کیارستمی ما را به یاد سخن درست منتقد غربی مشهوری می اندازد که درک کرد کلوزآپ نه تنها اثری ساده با بداهت فراوان است بلکه با ما از نیازی انسانی برای رویا و قدرت پیچیده و عظیم افسون سینما برای رویاسازی حرف می زند .و باید اضافه کنم بلکه با کاراکتر آسیب دیده و روانشناسی کسی که می خواهد جای «دیگری» باشد ما را با سوال بنیادینی زندگی روزمره اکنون مان آشنا می سازد که پرده از بحران عمیق زندگی اجتماعی مان برمی دارد: اینکه ما تحت شرایطی بی ریشه و سرشار از نقش های دروغین و فقدان احترام واقعی به شخصیت انسانی و «نابجا» زندگی می کنیم.و البته اگر کمی عمیق تر بنگریم این بیریشگی نه محصول امروز ،بلکه یک تاریخ دویست ساله و خود باختگی یک ارتباط نا اندیشیده با رویداد سلطه عصر و تمدنی است که سلطه گری و سلطه پذیری در آن کار را به این زندگی پریشیده کشانده است .ما در یک تجربه تاریخی نابجایی بویژه طی صد سال اخیر زیسته این و این محصول حیات و ساختار پیرامونی زندگی ما بوده است.

سبزیان برای کسب احترام شخصی که نیاز طبیعی و فطری انسان است، ناگزیر است موقعیت ظاهراً نامحترم خود (یک کارگر بیکار چاپخانه) را نهان سازد و وانمود کند شخصی دیگر است؛ یک فیلمساز مسلمان و مشهور و محبوب آن سال های سینما مسلمان بودن و نامداری و احترام سه کلید مهم ماجراست. و در همان حال کیارستمی از نفی داوری قطعی در خصوص تناقضات شخصی سبزیان چشم نمی پوشد و تردیدهای دیگر مثل درجه حقیقت جایگاه مخملباف و چراهای متناقض دیگر را پرده پوشی نمی کند و از اسبزیان ، قهرمان ترحم انگیز صرف نمی سازد، یا شیطانی درمان نا پذیر .ضمنا اجازه بدهید با ژان لوک نانسی مخالفت کنم .کلوز آپ هر چند مثل هرفیلم ساختگی ست اما دروغ نیست وبا این ایده که سینما دروغ است می ستیزد .حتی اگر خود کیارستمی دچار خطا ی فلسفی دراین باره باشد .فرق است بین دروغ و امر ساخته شده .جهان ساخته شده‌ ی فیلم می تواند معطوف باشد به حقیقت یا دروغ .سینمای متقرب به حقیقت ومنزجر از وارو نشان دادن امر واقع ،سینمای دروغ نیست.سینمای کیارستمی سینمایی است بر اساس قواعد سینمایی بازنمایی فیلمیک ومثل هر فیلمی ساخته شده اما منزجر از افسون ودر چنگ گر فتن خرد سینماگر .این سینمایی کوچک وخرد است برای دعوت ما به تعقل در باره خودمان ،زندگی، درخت واجتماع انسانی وریشه های کنش انسانی مان وفاصله از گیری از اغوای فیلم وبرانگیختن قوه تفکر ومقابله با قضاوت های سطحی وخودمحور ….سینمای کیارستمی همواره با رؤیاهای کاذب سینمای هالیوود وسرگرمی در چاه ویل اوهام وفریب وخیالات واهی مخالفت کرد ، با عمل و سبک رویکردگرایانه فیلمسازیش !
در باره رخداد مستند ماجرای مخملباف وسبزیان باید گفت، مسلماً آن رخداد یک شیادی معمولی نبود، در کلوزآپ کیارستمی با سبک مستندگونی، ما را پرت می کند به زندگی اکنونی و در حال گذر تا بیش از هر چیز توجه ما را به وضعیتی برانگیزد که در گسست فرد از علایقش به قول «النا» که از سبزیان نقل قول می کند، او را به گوشتی بی اراده و جسمی بی روح بدل تواند ساخت حالا آماده است هر چه بخواهند با او بکنند، فضایی که نقد می شود، فضایی است که هویت آدم ها را از انتخاب و اختیار و فردیت شان و خود بودن استقلال رای و احترام به شخصیت شان، هر چه هست محروم می سازد و با تزریق هویتی جعلی و موافق نظم گفتار قدرت (مهمتر از همه نظام قدرت متفرعن و متکی بر گیم و سمیولاکروم، )همه را به درون دروغ ها و ماجراها و نابجا بودن پرتاب می کند:نیل به میل هولناک بی خویشی!

این نگاه کلوزآپ، حاوی تفکر و غنای سینمایی و گزینش و روایت بزرگی بود که در آن سال ها به نحو ژرفی در درون یک ماجرای واقعی کشف و متجسم شد و متاسفانه سطح ادراک اداره کنندگان جامعه آنقدر حساس نبود که خطر بزرگ هشدارها و تفکر روشنگر و آگاهی بخش فیلم کلوزآپ را حس کنند و دریابند. وقتی که ما جز چاپلوسی و وانمود و نمایش همه چیز عالی است، حاضر نیستیم هیچ صدایی را بشنویم، بدیهی است بیش از هر کس خود را محروم از تشخیص بیماری مرگباری که بر سر راهمان کمین کرده است کرده ایم. نتیجه آن روحیه حاکم، توسعه فاجعه در جامعه یی بود که آن زمان هنوز گسست بالایی ها و پایینی ها در آن رخ نداده بود. اما با آن همه جابه جایی که حتی فرزندان آهن خواه، قاضی دادگاه و همه و همه را در برمی گیرد (مخملباف هم آنجا از «مخملباف» بودن خسته است) آینده یی جز این می شد توقع داشت؟ اکنون که کلوزآپ را می بینم، آن را به مثابه یک اثر ماندگار حاوی قدرت خوانش نوبه نو می یابم و به یاد می آورم ۲۰ سال پیش چه حال و هوایی داشت زندگی و چگونه این ژرف ترین و از اجتماعی ترین آثار آوانگارد سینمای ما به درستی فهم نشد، و آنقدر این کژفهمی چه از سوی اداره کنندگان جامعه و چه منتقدان پرادعای هنر کیارستمی ادامه یافت تا سیلابی میلیونی سر رسید و صحت هشدار کلوزآپ را فریاد زد؛ ما می خواهیم خودمان باشیم، ما را در زیر سیماچه و نقاب دیگری و دلخواهتان به نمایش نگذارید. ما آرای مستقل، هویت مستقل و احترام و شخصیت گمشده خودمان را طلب می کنیم. فاجعه سبزیان آن بود که برای احراز هویت فردی خود و احترام شخصی اش اقدام نمی کرد بلکه می خواست با جعل هویت برای خود احترام و رویا بخرد.اما ترسناکترین وجه فیلم مربوط به گذشته نیست آینده ای است که فیلم به آن چشم دوخته و کنون ماست .اینکه خود به خودزنی کشیده شویم و گواهی نا بجایی خویش و بردگی تقلید از دیگری و فاتحه مستق زیستن و مولد بودن را بخوانیم وبه منشٱ اسارت تاریخی خود و قدرت اغوای آن تسلیم شویم و کل جامعه به پرتگاه یک شخصیت برده و بیخویش بگرود و از عقلانیت دست بشوید و صدای نابجایی نظم قدرت برده کننده قاهر ومتفرعن جهان باشد.وان را طلب کند و چون گوسفندی به قصاب خود همین نظام قدرت سرمایه عشق بورزد و داوطلبانه طلب بی هویتی کند و به نابجایی حیاتی اش مفتخر باشد.

چرا نام این فیلم کلوزآپ است؟ چرا کیارستمی این نام را برای فیلمش برگزیده؟ حتی اگر کیارستمی چیزی بگوید آیا همه دلالت نام منحصر به آن چیزی است که فیلمساز می خواسته؟ همان طور که دامنه تفسیر و تاویل فیلم از چارچوب ذهن مولف فرا می رود، نام ها هم روشنگر حقایقی دیگر توانند بود. آیا کلوزآپ صرفاً دعوت ماست برای دیدن سبزیان در نمای نزدیک و نزدیک شدن به پرسش او؟ یا نه نمای نزدیک چیزی دیگر؟ کلوزآپ از چه چیز؟ نمای نزدیک از روح و درون پدیده گزینش هویت جعلی؟ کلوزآپی از یک شیادی ساده؟ مثلاً چاپیدن و کندن پول از جیب آهن خواه ها؟ سبزیان بسیار اندک پول قرض می گیرد و فیلم این وجه را در مشاهداتش تایید نمی کند. شاید کلوزآپ و نمای نزدیکی است از هویت جعلی نه یک فرد بلکه نابجایی و در جای دیگری بودن و شیوع جای دیگری را غصب کردن در مقیاس اجتماعی؟ و شاید فیلم نمای درشتی است از نیاز انسان ها به احترام و دیده شدن، هویت داشتن ومستقلا محترم بودن، بدون آنکه بخواهیم طبق یک الگوی ایدئولوژیک رسمی خود را به شکل دیگری درآوریم، و چه فرق می کند نابجایی همان نقش یک اصولگرا یا رفرمیست خوباخته باشد یا نقش یک روشنفکر رادیکال چپ باشد؟ آیا این نمای نزدیک از وضعیتی است که اندک اندک به یک بیماری شایع، به یک بحران و به یک انفجار بدل تواند شد؟ یک سیلاب برای فائق آمدن بر هویت مجعول و اعتراض به خود نبودن و خواست سرکش خود بودن و طبق میل خود زیستن.ویا برعکس تا بجایی یک ملت را بی سلاح به قربانگاه میبرد پدر خود غرق میکند و از به کف آوردن استقلال و آزادی باز می‌دارد؟ و چه هوشی کیارستمی در ترسیم طبیبانه و مشاهده عالمانه و بی غرض و مرض این رخداد و تا حد مقدور تماشای منشور واقعیت از زوایای گوناگون بروز داده است در کلوزآپ،

زمانی کنجکاوی ام گل کرده بود تا درباره فیلمسازانی که خود اذعان دارند تحت تاثیر سینمای کیارستمی بوده اند سر و گوشی آب بدهم.

اینها جدا از سینماگران بزرگی چون کوروساوا، اسکورسیزی و گدار و دیگر بزرگان و غول ها بودند که بارها از کیارستمی به عنوان یک مبدع و بنانهنده سینمای پیشتاز و متفکر دهه های اخیر صحبت به میان آورده اند. می دانیم که جمله گدار زبانزد کتاب هایی است که درباره کیارستمی می نویسند؛ «فیلم با د. و گریفیث آغاز می شود و با عباس کیارستمی پایان می گیرد.» به هر رو نتیجه جست وجویم پی بردن به دامنه تاثیر باورنکردنی کیارستمی بر سینماگران مشهور و غیرنامدار در سراسر امریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان و فنلاند و ژاپن و ترکیه و چین و کره جنوبی و کشورهای آسیای میانه و خاور نزدیک و مراکش و امریکای لاتین و کشورهایی بوده که از یادم گریخته اند. منظورم تنها کسانی نظیر هاندکه یا کوریسماکی نیستند بلکه کسانی چون خاچاطوریان و سازنده اوزاک است و لینچ داستان استریت که جای خود دارد. سینماگران فراوانی که بدون پرده پوشی بر این تاثیر وسیع و دیگرگون کننده گواهی داده اند، غالباً شروع توجه خود را بیشتر فیلم کلوزآپ دانسته اند. بگذریم که این «زندگی و دیگر هیچ» (زندگی ادامه دارد…) و «طعم گیلاس» و «باد ما را با خود خواهد برد» است که پرطرفدارترین آثار او در میان اهل فیلم و سینمای متفکر دنیا و سینماگران جوان به شمار می آید. از جمله کسانی که در این مورد به تفصیل نوشته، آلبرتو النا نویسنده کتاب سینمای عباس کیارستمی است.

کتاب به زبان اسپانیایی نوشته شده و بلیندا کومبز آن را به انگلیسی برگردانده است و همچنین مهم تر از همه اثر ژان لوک نانسی فیلسوف و فیلم شناس و نظریه پردازی است که در فلسفه و مطالعات فرهنگی نامدارتر از لیوتار و دلوز و استنلی کاول است و کلوزآپ و به ویژه زندگی ادامه دارد با تاویل او جایگاه خود را در جهان به درستی ثبت کرده اند.

می توانم به اندازه یک کتاب قطور درباره کلوزآپ سخن بگویم. درباره بداهت ساختاری و معنای این سادگی دشوار. در مورد ارزش های تماتیک و شگرد معناپردازی کیارستمی و به ویژه استفاده از استنادات غیرقابل انکار یک فیلم برای نفی همه اتهام ها و دروغ ها و اغراض و سطحی اندیشی ها و واروگویی ها درباره سینمای کیارستمی که وانمودند سینمای او از زندگی و اجتماع ما بیگانه است. و به ویژه درباره ارزش شهودی و ژرف نگاه کیارستمی به جامعه ایران از خلال روایت یک رویداد که پیشروتر از نگاه هر پژوهشگر و روشنفکری از بحران مرگباری پرده برداشت. کاش حسد و جزمیت و ابتذال مانع فهم عمیق ارزش های سینمای کیارستمی برای بالایی ها و پایینی های ما نمی شد و به جای ساختن فضایی غبارآلود اجازه می دادند بدون پیشداوری دیگران از سینمای کیارستمی نظیر همه آنان که آفاق تفکر سینمایش را می شناسند لذت ببرند.

منبع:روزنامه اعتماد

لینک کوتاه : https://entebaagh.ir/?p=3459

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.