• امروز : پنج شنبه - ۶ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 17 - شوال - 1445
  • برابر با : Thursday - 25 April - 2024
5
نگاه متفاوت احمد میر احسان به فیلم قهرمان اصغر فرهادی؛

گسست مؤلف از اثر: فرهادی مرده است ،زنده باد قهرمان

  • کد خبر : 5915
  • 26 آذر 1400 - 13:51
گسست مؤلف از اثر: فرهادی مرده است ،زنده باد قهرمان
قهرمان حتی فرسنگها عقب تر از جمهوری اسلامی که مدیریت نهادهاش را توبیخ می کند حتی تصویری واقعگرا از زندان نمی دهد ،اما فرهادی بیرون فیلم چنان رفتار می کند که گویی جمهوری اسلامی مخوف ترین محبس دنیا است و از خود نمی پرسد اگر جهان از او بپرسد : اما تو همه چیزت را از همین کشور و امکان سر یال سازی و فیلم سازی در آن بدست آورده ای و به تو امکان نقد دادو همین گویای دروغگویی و اغراق توست ،چه جوابی خواهد داشت ؟

اختصاصی انطباق- احمد میراحسان : یک نگاه‌سیاسی مخالف فرهادی ،شکاف بین موضع سیاسی و ابراز انزجار فرهادی واقعی و فرهادی درون فیلم قهرمان ، رابه صورت سطحی ممکن است به این دلیل بداند که فیلمساز با نمایش فیلم در آستان جایزه اسکار و نقد ها متوجه شده آن قدر که باید فیلم اخیر رادیکال از آب در نیامده و برای جبران ، خواسته با بیانیه ی انزجار ،دل آمریکا و آرای داوران عمومی اسکار را بدست آرد که به تبع حکومت شان ،جمهوری اسلامی را دشمن می دارند واز این هیاهو بهره اش راببرد و برای همین مجلات و منتقدان هم سنخ داخلی فرهادی ، موضوع را یکسر مسکوت گذاشته اند تا او لذتش را ببرد …و سرشان را زیر برف کرده اند .اما حقیقت آن است که فرهادی بی پرده پوشی حرفش را زده و جای راز داری نمانده است!
پرسش نخست آن است که آیا واقعا شکاف و نسبت متمایز روایت واقعی فیلمساز ،فرهادی واقعی ، و روایت قهرمان ،در همین محدوده حقیر قابل فهم است ؟ نه و مفصلا میخواهم بگویم چرا نه . و تناقضات ژرفتر از این دو پارگی است و ایجاد بحران و حنجال فقط ابتدایی ترین مقصودش می تواند جایزه باشد و مسئله ژرفتر از این و مربوط به یک موقعیت وجودی است که اتفاقا کلید تفسیرش دست خدا و کلام الله مقدس است
یکی از مسائل نظری کهن که هر بار نو می شود نسبت ، آفریننده و آفریده ، خالق اثر هنری و مخلوق است ،ایده تقدم خالق بر مخلوق، ایده یکی بودن و جدا ناپذیری و وحدت یا اتحاد وجودی آفرینشگر و اثر او،ایده تقدم رتبی اثر هنری بر خالقش ،ایده مرگ مؤلف ،ایده بازگشت مستمر مؤلف به اثر و حضور زنده در رگ و جان اثر و با حضور عینی در کار شبیه کارهای کوندرا و پسامدرن و کارهای کیارستمی و گودار و ورتوف و…، و نیز ایده حضور/غیاب،و ایده وحدت / تمایز و نفی جفت مقوله های ارسطویی….ازجمله برداشتهایی است که از زمان سقراط/افلاتون /ارسطو، تا دوران دکارت ، و عصر مدرن دوران کانت و هگل و سپس عهد مارکس و نیچه و بعدتر زمان هایدگر و اشکلوفسکی ،امبرتو اکو ، تودورف ، ودریدا و… یعنی دوران پسامدرن تطور یافته است.


در این میان جایگاه اسلام عجیب است .سروکار کلام الله حکیم با انسان هنرمند/شاعر است .دغدغه خدا گمگشتگی هنرمند و خطر گزینش راه اغواگری از سوی هنرمند است که گمراهان از او پیروی میکنند ، و با هم دوزخ و ظلمات خود را می سازند ویا برعکس اشتیاق رحمانی رب العالمین به طی راه ایمان و سبیل حق ناب و عمل صالح و یاد و ذکر فراوان و کثیر الله و دست شستن از اغواست که در صراط مستقیم ، به سبب رنجی که هنرمند حقیقی در رویارویی با ستم می بینند وعده انتصار به او !
نکته مهم در وحی الهی تناسب قدرت ماهوی اغوای هنرمند(مثل آفریننده ی شعر ،داستان ، نقاشی ، موسیقی و نمایش وسینما ) و عمل اغوا چون ویژگی هنر (غوایه) است این اغوگری با وضع اغواگرانه هنرمندی که با شیاطین پیوند دارد و شیاطین براو فرود می آیند و روحش در تصرف شیطان قرار میگیرد متحد است.عجیب سکوت ظاهری خداوند در باره یگانگی یا عدم یگانگی اثر هنری و هنرمند است .آیا ممکن است هنرمندی اسیر نفس اغوا کننده ،خواسته یا نا خواسته اثری بیافریند که در آن تجلی و بارقه حقیقت ،دادگری و هر تابش زیبایی جاری باشد ؟این پرسش بزرگ راز کلام الهی است و او به نحوه ضمنی چیزی خواهد گفت .
به هر حال در وحی ،خداوند به شاعران پرداخته نه به شعر ،یعنی شاید یک شعر و اثر درخود ،می شود منتزع از صاحب اثر ، در بردارنده زیبایی و حقیقتی باشد ؟ یعنی رابطه اثر و خالق اثر ، ممکن است رابطه حضور/غیاب باشد؟ این امر وجودی در درک رابطه اثر و آفریننده اثر بس بنیادین است .
ظاهرا آن گوهری که حافظ گوید از دهان سگ (شعر یزید) برگرفت و در شعرش نشاند چنین باید باشد .یا زیبایی جاری در اثر یک شاعر یا سینماگر یا داستان نویس فاشیست ،استالینیست ،مدافع نو لیبرالیسم شیطان بزرگ و جنایات آمریکا و اروپا و شرق و غرب و مزد بگیر اسراییل و عربستان و …..چنین است ؟بلکه این همه تنها شکل دیگری از اغوا و زیبایی صوری است که وقتی نقاب بر افتد جز سیاهی و زشتی و تباهی در باطن اثر نمی ماند،شبیه زیبایی صورت زنی اغواگر و اهل فحشا ؟ حال رابطه جدا ناپذیر سوژه و ابژه انسانی بنام هنرمند را در تولید کار هنری چگونه باید فهمید؟
خود کلام خدا چنین است:
آیا بیاگاهانم تان که شیطان بر چه کس نازل می شود؟
بر هر دروغزن بس گناه پیشه فرود می آید!
آنان شنیده ها را القا می کنند و بیشتر آنان دروغگویانند
و از شاعران گمراهان پیروی می کنند
آیا نمی بینی آنان در هر وادی و رهگذاری سرگردانند؟
و چیزهایی می گویند که خود بدان عمل نمی کنند
جز آنان که ایمان دارند و کارهای شایسته انجام می دهند و خداوند را بسیار یاد می کنندو پس از آنکه بدیشان ستم شده باشد داد می ستانندو آنان که ستم ورزیده اند به زودی خواهند دانست که به کدام دگرگونگاه و بازگشتگاهی بازخواهند گشت.
پایان سوره شعراء چنین است و از آیات پیداست که در اثر هنری گاه چیزهای زیبا وحقیقت ها و امر درستی است که خود هنرمند افٌاک اثیم بدان عمل نمی کند!

&&&&&
با این مقدمه بی پرده میخواهم از نسبت فرهادی وفیلمش ،قهرمان حرف بزنم ،درست در وضعیتی که او با پرده دری مانیفیست انزجارش را
جار زده است و جایی برای پرده پوشی نگذاشته . هر چند من تنها کسی بودم که آشکارا از این راز پنهان نگه داشته شده ی چهار شنبه سوری به بعد ،از این انزجار و گسست ، به عنوان نقطه کانونی وجه تماتیک و روند پیشرونده آن ، فیلم به فیلم در همان نمایش نخست شان ، حرف زدم ،حتی پیش از جدایی نادر از سیمین و بوطیقای شکست رفقا که نقاب گسست به چهره زده بود ، با همه پرده پوشی مؤلف ،با ارجاع به خواست درونی اثر و ساختار زدایی آن ،حرف زده بودم یعنی اغلاط آن را واکاوی کرده بودم ،ضمن بیان منصفانه سیماهای ارزشمند تماتیک وساختاری کارهایش و تمایزشان با مواضع و سرسپردگی خودش به شیطان بزرگ و شیاطین مدرن و مدرنیت و پرده پوشی حقیقت جنایات فرعونیت عصر و خوشامد شان با جادوی سینما برای جوایزی که بوی کشتاروغارت و خون خاورمیانه ومردم ایران میدهد….یعنی آیا آثارش توان هاو چیزهای بدرد خوری دارد ولیک خودش آدم بازیگرو تباه و کینه توز و دروغگویی است با سیطره وسیع وساوس شیطانی و نزول شیاطین به جانش ؟بیان جزییات و براهین بصری و روایی آثارش و عملش برای این مدعیات همان چیزهایی است که در مقالاتم سالها کوشیده ام مخاطبانم منصفانه بدان بیاگاهانم و او و مخاطبانش را به داوری عادلانه ی زیبایی ،حقیقت و واقعگرایی وانصاف در نگریستن و نه اغوا ونهان داشتن علل رنج ملت ایران ویا حذر از علم کردن معلول ها به جای علت های ویرانی هاو بیعدالتی ها دعوت کنم .ویرانی هایی که حاصل از بحران های تحمیلی دشمنان و همدستان نولیبرال شان در حکومت بوده .قشر مرفه ای خیلی اوقات مشترکات عملی و ذهنی و ایدئولوژیک نزدیکی با روشنفکران و فیلمساز ما دارند تا حکومتی که شیره اش را می دوشند و اپقلابی که به آن خیانت می ورزند .
&&&&&
به هر حال موضوع این مقاله همان جستجوی تمایز اثر و آفریپنده اسیر دست شیاطین است .رابطه فیلم بمثابه متن خلق شده و مؤلف ، مشخصا رابطه فرهادی و فیلم قهرمان است . این بازگشت به موضوع کهنه مرگ مؤلف و یا حتی بازگشت مجدد مؤلف مرده به متن و زندگی در سبکی پسامدرنیستی نیست .جور تازه ای از مرگ و زندگی و روایت دیگری از آن است.جایی که دانای کل می میرد و در قالب شبحی اقتدار جو و مدعی مدرنیت باز میگردد و ماجرا ،شخصیت ،کشمکش ها ، اطلاعات قصه ای و روایت را در سلطه دیکتاتوری خویش احضار می کند ،حکم صادر می کند ،زنان را از شوهران جدا کرده و مانع ظهور آدمیت آدم ها می شود تا موفقیت خود را قطعی کند .
باید یاد آوری کنم که در دهه هشتاد تٱکید من بنا به تحولات پسامدرنیستی و تکنولوژیک و بنا به تجربه ی سینمای رویکردگرا و سبک رویکردگرایانه زیر درختان زیتون ،زندگی و دیگر هیچ ،کلوز آپ و بالاخره طعم گیلاس کیارستمی ،بر ایده ی نوی بازگشت و حضور/غیاب مؤلف به متن ،قرار داشت .البته از نظر روح سبک ،این ماجرا از ورتوف و سینمای مستند سر ریز کرد در سینمای حرفه ای و انقلابی گدار ،ولی تحقق ساختا ی/تکنولوژیک آن بر می گردد به تولد دوربینهای دیجیتال. در آن زمان وکمی پیشتر از کنفرانس پاریس در باره تٱثیر انقلاب دیجیتالی بر سینما ،با شرکت آینس واردا و آلن کاوالیه و….. یعنی در آغاز شیوع دوربین های دیجیتالی در سینما، تٱکید کرده بودم این انقلاب به یک تحول ساختاری در سینمای مستند و مستندگون و جریان مستقل سینمای حرفه ای ،منجر می شود وسینمایی که قبلا به مثابه یک نگاه ،یک جریان و یک سبک با ورتوف ،گدار ، واردا … با نگرش اتقلابی آرمانگرا و پوزیتیویستی چپ تولد یافته بود، حالا در جریان در تحول دیدگاهی قطعیت گریز که از اولین فیلم کیارستمی نان و کوچه سابقه داشت و با تکامل به
رویکردگرایی نوین کیارستمی پس از خانه دوست کجاست، متولد شده بود ،گویی این نگاه و سبک جریان زندگی روزمره در فیلم ، چشم براه این تکنولوژی مناسب موجودیت خود بود.سینمایی نو که به پایان ساختارگرایی و ایده ی دیگر کهنه شده مرگ مؤلف و افق تودورف گواهی می داد و گویای باز گشت مؤلف به متن بود .
البته سینمای غالب آمریکا ،سینمای هالیوود ،کماکان با استفاده از تکنولوژی دیجیتال برای افسون خیال پردازانه علیه جریان آگاهی بخش زندگی روزمره در فیلم عمل کرد و مرگ مؤلف و عدم حضور او و حفظ ساحت مقدس جادو و وهم سینما و سحر داستانگویی ی سوبژکتیو را ادامه داد . حضور سرمایه و منویات لویاتان جایی برای حضور مستقل مؤلف ولو در نهان فیلم باقی نمی نهاد.
تولد سینمای فرهادی را باید در ارتباط با قواعد بازی هالیوود و دراماتیزه کردن ارسطویی سنجید .با این تفاوت که سیطره قدرت مظلوم ملی یعنی آرمان ها ی انقلاب اسلامی در پیکره آن هیچ جایی نداشت و هم سنخی با وساوس و سلطه ی خواست شیطان بزرگ و جهان مدرن و سرمایه جهانی در جنگ با انقلاب ایران ، در جان فرهادی نیرومند بود و آن موضوع زیبایی شناسانه یعنی جدل مرگ مؤلف یا باز گشت مؤلف به متن و ساختار زدایی افسون ، در نسبت فرهادی و متن ، تحت تٱثیر این نظم گفتار قدرت ،یعنی کنش آمریکا برابر ایران قرار می گرفت. بی شک از منظر صرف زیبایی شناسانه، رابطه مؤلف و زندگی روزمره و فیلم او ، نسبت به سینمای کیارستمی سینمای فرهادی به سود نگرش هالیوودی گامی به عقب برداشت و با توجه به استعداد نمایشی فرهادی ،او تسلیم دراماتیزه کردن رخدادها بدلخواه سینمای آمریکا شد ، بی عنایت به سبک زندگی روزمره و حضور مؤلف در متن !زیرا عدم قطعیت و عدم تزریق مستبدانه معنا در سبک کیارستمی ،با گرو گانگیری ی خرد و غلیان احساسی که اصل زیبا شناسی هالیوودی محسوب می شود ، سنخیت نداشت .به هر حال تولد سینمای رویکرد گرا به معنی پایان سینمای کلاسیک و سه پرده و دراماتیک و افول اهمیت آن نه در جهان و نه در ایران نمی توانست باشد .چنانکه در هنر تئاتر ، ظهور فاصله گذاری ی برشت به معنی پایان تئاتر ارسطویی نبود .اما همان سان که تجربه های برشت اثرش را در تئاتر ابزورد و پسامدرن باقی نهاد ،تحربه کیارستمی و رفتار ساختار زدایانه و رویکرد زندگی روزمره و وجه تجربه گرایانه اش اثرش را جدا از سینمای پیروان بر آثار دراماتیک سینمای جهان در آسیا اروپا و امریکا نظیر لینچ جاده استریت و بیلگه جیلان در همه اثارش و سینماگران نوگرای چین ، ژاپن ،ایتالیا ،فنلاند ،ارمنستان، فرانسه انگلیس ،و….ودر ایران بر ،از سینمای مهرجویی گرفته (از بمانی به بعد ) تا سینمای بنی اعتماد ، نادری ، پناهی شهبازی میرکریمی و بهزادی ومانی حقیقی ومهرانفر و بسیاری دیگر …. بجا نهاد.
هرچند درک عمیق مبانی این سینما برای پیروانش و قدرت اجرای این سبک که به نگاه و حضور مؤلف در متن بستگی داشت ، عموما دست نیافتنی باقی ماند . قدرت ساختار زدایی کیارستمی به خرد بزرگ نهفته در سینمای کوچکش به توان دیگر گونه دیدن نگاه متفکرانه و خلاق و بی بدیلش وابسته بود .این نگاه
تربیتی عمیقا قطعیت گریز و توانا در ساختار زدایی داشت .همان زمان که به ما یاد آوری می کرد این زندگی بر پرده سینما نه حقیقت ناب بلکه بازتاب تجربه هستی و زندگی از محفظه نگاه خود اوست و قطعیت ندارد و چنین با شگردهای تکنیکی از فیلمش افسون زدایی می نمود و از فریب و گروگانگیری شعور مستقل تماشاگر می گریخت و همزمان می توانست خود از میانه بر خیزد و تماشاگر را تحریص و تشویق کند به تماشای همان فیلم ، مستقل از نگاه او و اندیشیدن به فیلم در زمان/مکان و زاویه دیدپسافیلم .سبک رویکردگرا هیچگونه تمایلی به تسلط و مداخله مستبدانه بر ذهن تماشاگر ندارد و واقعا سینمای آزادیخواهی است و امکان و ابزار تفکر مستقل ولو علیه نگاه فیلمساز را به تماشاگر میدهد .او نمی خواهد ایدیولوژی محدود نگر و قطعیت گرایی راکه در جهان غیر ومعصوم بشری واقعیت دارد ، بر تماشاگر آثارش تحمیل کند .یکی از علل علاقه و احترامم به سبک رویکردگرای او همین آزاد منشی ساختار ساختارزدای فیلم هایش بود .منشٱ تٱویل متفاوتم که مایه حیرت و اشتیاقش به شنیدن و خواندن نظراتم میشد، همین تمایز و ثمره آزاد اندیشی در تقسیری بود که از تحمیل نگاه فیلمساز می گریخت و امکان این گریز و آزادی گفتگو را همان نگاه و سبک فیلمسازیش فراهم می کرد .بدین سان منتقد و مخاطب همان قدر از این نگاه و سبک قطعیت ستیز و آزادی گرا و آماده پرورش تفکر و برداشت مستقل بهره مند می شد که کیارستمی از گسترش فهمم تازه منتقدبهره می برد ، فهمی نوکه با اصول فیلمسازی دموکراتیک و خرد بازش سببش شده بود و با دیالکتیک حضور/غیاب اش بدان شکل میداد .با اعتراف به آنکه حقیقت بس گسترشدارتر و در شکل کاملش دست نیافتنی تر و هستی بس وسیعتر و ممتد تر از نگاه یک فیلمساز است و فیلمش چیزی جز نگاه فیلمساز نیست. اما او در عین حال شگردهایی را که به ساختار زدایی نگاهش منجر میشد در فیلم سازمان می داد تا بیننده را با از میان برخاستنش دعوت به پیگیری کنجکاوی و تفکر مستقلش در خصوص رویداد های درون فیلم کند . و نکته سوم آن که او با احترام مفرط به خود زندگی ، خود را در حکم یک کاشف زندگی می دید و آفریدن سوپژکتیو زندگی بر پرده سینمارا بی ارزش می دانست . اینها همان وجوه نامکشوف سینمای اوست که سینمای فرهادی بس از آن دور است .او کار فیلمسازی و هنر بی دروغ را وقتی که هنر در هر حال امر ساخته شده ای است کشف زندگی در کنون جهان و اینجای زمان می دانست که اگر چنین زندگی کشفی نو به نو شود ،برای همه گهان و جهان و همه جای دنیا قابلیت گفتگوی نو و ایجاد لذت معقول و تفکر و آموختن و شناختن ببار می آورد .کیارستمی در مقام مؤلف خورا کاشف زندگی و ذخایر آن در متن اثر و صرفا سازمان دهنده نگاه دقیق تر به زندگی و کشف نو به نوی آن می دانست که کارش ،چه در کشف ماجرای هستی و هستی شناسی و رخدادهای زیستن انسان در درون خود و در جامعه و سوژه های گوناگون مانند دوست داشتن و حس مسئولیت وتنها ماندن و درست زیستن و اعتشاش و رو راست زیستن یا در جای خود نزیستن و توجه به ارزش زندگی در متن مرگ اندیشی و …..و نوع کارگردانی و بازی سازی و سلیقه اش برای فیلمبرداری و تدوین …..همه و همه برخاسته از خود تجربه زندگی بود . این نگاه بنیادینش و فلسفه حیاتش و حیات آثارش بود . ابن نگاه به شخصیت او و شخصیت آثارش قدرت ،عمق ،وقار ،انصاف و علو میداد و همین نگاه و وجود ، رمز گشایی معنای ژرف این سبک دیدن و اعتبار نگاه زنده سینمای کیارستمی است برای آینده خواهد ماند و در بردارنده پیشنهاد ها و تربیت نو و آفرینش دیگری است که به انسان خردمندتر ربط دارد و میراث تفکر پیشرو بشری برای آیندگان است که امروز در آغاز راه نو هستند و البته هنوز بسیاری از مردم و حتی هنرمندان مدعی ،عملا و واقعا غرق خودخواهی و خود بینی و نا توان از عبور از حجاب های خود و نظاره شجاعانه و ناوامدارانه و مستقل و وسیع و عادلانه رخدادها ی زندگی می زیند .سبب آشتی ناپذیر ی سینمای کیارستمی با سیطره ی هر قدرت سلطه جوی داخلی و خارجی عینی و ذهنی ، اعم از سیاسی و ایدئولوژیک ،قدرت روشنفکری یا عامه و توده ها وبویژه زیر بار سناریو و گیم قدرت جهانی نرفتن ، همین وضع وجودی و عقلی و روحی مستقل ومنصف و همین نگاه او ،و سبک آفرینش رویکردگرایانه و ستایش حیات بود، فراتر از خواست هر قدرت سلطه جوی ایدئولوژیک ، سیاسی ، فکری و فرهنگی و اقتصادی .او با ملایمت همواره استقلالش را محفوظ می داشت و تنها در نقاط غیر قابل چشم پوشی گفتگو را ترک میکرد .نظیر همان وضعیت رویکرد به چین …..
رابطه حضور /غیاب مؤلف در متن و بازگشت مؤلف قطعیت ستیز با این موقعیت در سینمای کیارستمی اهمیت جهانی داشته و خواهد داشت . این همان فقدانی است که در سینمای روشنفکری ،مدرن و غربگرا (و شرقگرا!) ی ما ودر سینمای اصغر فرهادی وجود دارد و ماجرای فیلمساز و فیلم را پیچیده می کند.
&&&&
حال پرسشم آن است فرهادی در قهرمان چه نسبتی با تجربه پیشرو نسبت مؤلف و متن بر قرار کرده است ؟
گفتم کلا از چهارشنبه سوری به بعد با یک دوگانکی و بهتر است بگویم فریب دراماتیک در سینمای فرهادی شبیه همان فریب سینمای معهود آمریکا روبروییم ،با کمی تغییر که محصول تٱثیر تجربه ی ویژه ی سینمای پیشرو ایران بر آن بودهج است ،یعنی ظاهرا مؤلف مرده است متن مستقل از او منطق ساختارگرایانه تودورفی دارد ،اما در سراسر کار ، او‌چون مٱموری در حال سلطه به جراحی فهم تماشاگر مشغول است ،با چکش استعاره ها و نماد ها ونشانه ها ،مداخله در ماجرا و عمل شخصیت ها ،با اعمال سلیقه تدوینی و….،درست بخاطر همین همسنخی ایدئولوژیک و سطحی بودن نگرش است که تآیید کنندگان فرهادی، چپ مقلد و فاقد تفکر مستقل و ملانقطه ای است ؛جریان تاریخی و دارای عناد با آزادی آفرینش و دادگرانه اندیشی و دارای کینه توزی و انزجار بیمار گونه ایدئو لوژیک ، منظورم همین رهروان استالینیسم نو است با هر نقاب لفاظی زبان تحمل ناپذیر و الکن ترجمه ای که منرجر از سبک گشوده و‌گشایشگر کیارستمی است.و مسحورسبک سینمای آمریکا ! کسانی چون مازیار اسلامی و سایه های فرهادپور……
البته آن میزان تٱثیر مثبت و واقعگرایی نو وقطعیت ستیز بر سینمای فرهادی از گزارش به بعد را ، وسوسه فاسد ساختن روایت مورد پسند رب الارباب تا حدودی تباه کرده است . البته جوایز آمریکا به فرهادی به گونه ای ساختار فیلم و جدایی مؤلف و متن و سبک دراماتیک را هم مخدوش کرد . نه با تجدید ساختار و دستبرد به فرم تقریبا کلاسیک کارهای فرهادی ،که چنین کاری ممکن نبود . بلکه با رفتار و وانموده در فضای واقعی و ساختن این فضا که فیلم ها عینا مبین واقعیت ایران هستند .این موضوع تحمیلی در باره هیچ فیلم آمریکایی و اروپایی هرگز رخ نمی دهد .آنان واقعیت زننده فیلم را یا جدا از واقعیت زندگی امریکایی دانسته و یا نشان پیروزی و فائق آمدن نظام آمریکا بر مشکلات . در همان حال ،این منظر را ،در حالی به اجرا نهاده اند که واقعا این آثار مبلغ رؤیای آمریکایی و خواست قدرت و مهمتر، اهداف حکومت و بدتر، گاه مقدمه پروژه های سیاسی/نظامی و سناریوی تجاوز و گسترش سلطه و خونریزی و سناریوهای سیاسی بوده اند .اما هرفیلم ایرانی در اسکار و‌جشنواره های غربی خلاف همه منطق باز نمایی سینمایی ، بمثابه ی سند عینی ی عدم مشروعیت خود نظام سیاسی ایران و انقلاب اسلامی و اسلام وانمود گشته است که گویی حتی ستم و دروغ و خیانت باورنکردنی فرخ نژاد جانباز، به همسرش هدیه تهرانی که کاملا با تحمیل فرهادی به روایت سینمایی در فیلم تعبیه شده و، در روز چهار شنبه سوری ای فیلمساز دستور فاش شدنش را برای مخاطب فرمان داد ، تماما تقصیر جمهوری اسلامی است !!! و گم شدن الی و دروغ های نادر و تجاوز فروشنده و….گناهش به گردن جمهوری اسلامی است!!!! و کلاه گذاشتن شریک رحیم و زندان افتادنش تقصیر جمهوری اسلامی است ……
والبته همچنان بازی دوگانه ادغام مولف و اثر در اثری دراماتیک در جشنواره و جدایی اثر و مؤلف در ایران ادامه یافته است و فیلم سازان چشم به دهان آمریکا مثل پناهی و رسول اوف و….به این گیم آمریکا علیه ایران با سینماشان دامن زده اند.
دارم می گویم سبک فرهادی هم دارای این دوگانگی است . هرچند با قدرت دراماتیزه کردن غیر قابل قیاس و برتر با همبالان دیگرش. اما حقیقتی که بر خلاف فرهادی و پناهی کیارستمی با نیروی سبک مدام گوشزد می کند این است که واقعیت تصویر در سینمای داستانگو و حتی مستند، مبین تصویر واقعیت نیست .جهان و واقعیت فیلم در سینمای داستان پرداز واقعیت خود را دارد . و محصول نگاه فیلمساز است که می تواند تا حدودی و یا هیچ با عینیت منطبق باشد. فرهادی با همه پایبندی به شیوه بیان ارسطویی در سینما ،با بهره از سبک زندگی روزمره رویکردگرایانه کیارستمی کوشید ه یک جریان ارجاع به زندگی را در آثارش تقویت کند .هر چند آن عدم قطعیت گرایی و‌چند آواگری و تردیدگری و حضور فیلمساز و زندگی مستند گون در فیلم به سبب تناقضات سبکی و نقش دیکتاتور منشانه فرهادی در دخالت مستمر در روایت و شخصیت سازی دلخواه و حذف هاومداخلات موهن کارگردان در پیرنگ به ادای ساختگی بدل می شود و کماکان شخصیت و ماجرا، مٱموران منویات ایدئولوژیک خدایگان فرهادی باقی می مانند .
من قهرمان را دوست دارم چون تلاشی است برای تغییر مدل ساختار فریب دهنده قبلی فرهادی. در قهرمان این الگو تا حدودی تلطیف شد ه است . ‌آن شکل موهن حضور سلطنت وار و نهان کار فرهادی که ضد حضور دموکراتیک و ضد فریبندگی مؤلفی چون کیارستمی است ، در متن تغییر کرده( که گویای اعتراف به بازتاب زندگی از زاویه نگاه خاص آفریننده اثر و نه مدعای حقیقت تام شمرده می شد ،) وکمی به سمت ترک ابزارهای اقتدار و حکمرانی مستبد بر جهان فیلم عقب نشسته و تا حدی به حرکت آزادتر اجازه داده از تحمیل و فشار ایدئولوژیک فرهادی رها باشند . یعنی فاصله ای بین اثر و حضور مقتدر مؤلف به شیوه کهنه رخ داده است . اگر چه هنوز فاصله بزرگی بین اثر و حضور مؤلف به شیوه رویکرد گرایانه در کار فرهادی وجود دارد. ،یعنی حضوری قطعیت ستیز و با تٱکید و اعتراف به آنکه مرزی بین زندگی و واقعیت فیلم نیست تنها واقعیت فیلم نه حقیقت مطلق بلکه نگاه فیلمساز است به زندگی ،همان گونه که ادراک ما از کل هستی ادراک ماست نه عین واقعیت خارجی .این همان نگاهی است که هیچ ایدیولوژی شرقی و غربی و قطعیت گرای آمریکایی و روسی و مدرن و ارتجاعی نمی تواند تحملش راداشته باشد .تنها انسانی که به فاصله فهم خود با حقیقت مطلق ربوبی قائل است و خود را مطلق نمی داند صمیمانه بدان پایبند تواند بود .و بحران انزجار فرهادی از همین جا می آید و هم سرشت بحران مشروعیت خود آمریکا و دارای همان نیروی سقوط به ظلمات دروغ و نا حقیقت و خود پرستی و دود شدن و به هوا رفتن است.
&&&&&
وقتی فرهادی درست در آستان اهدای جوایز آمریکایی به سینمای جهان در مقام رب الارباب و قدرت فائقه اما در حال افول که پیشدرامد اسکار است ،مانیفیست علنی ی انزجار حساب شده ای صادر می کند( معلوم نیست علیه کی ؟مسئولی در روایت فتح؟و مسئولینی هم سنخ او ؟ مدیریت بروکراتیک و جاهل ؟ جریان فساد و بی قانونی و استبدادحکومت؟خود حکومت وجمهوری اسلامی؟ انقلاب اسلامی؟ اسلام؟همه با هم؟) اصلا تفاسیر مبتنی بر بازی برای ربودن اسکار دیگر اهمیت چندانی ندارد .امر مهم تر گسست او از اثر خود ،قهرمان است .حال ما به نحو تازه ای با دوگانه متن و مؤلف روبرویبم .
در اینجا می خواهم اثبات کنم با تکیه به این بیانیه،
قهرمان و فرهادی درون فیلم ،با فرهادی فیلمساز بیرون قهرمان ،با علیه یکدیگرند.و اینک دلایلم:
&&&&&
اولین حضور فرهادی فرهادی در مقام مؤلف ،در همان بیان سمبولیک آغازین مخفی است .هر ایرانی می داند ماجرای فیلم قهرمان در هر شهر بزرگ و کوچک در دسترس رسانه ها و دارای زندان می توانسته رخ دهد .روایت اتفاقا در شیراز رخ داده و شیراز در پیرامونش قبر شاه هخامنشی و نقش رستم دارد ،نقش رستم رابطه کالبدی با واقعیت روایت شکری و روایت فرهادی از ماوقع با شخصیت رحیم سلطانی ندارد ،اما فیلمساز میتواند با دخالت در روایت فیلمیک و بازنمایی سینمایی ،فضایی برای حضور نقش رستم و القای مفاهیم تبعی دلخواه فرهادی ی فیلمساز خلق کند و می کند و می کوشد این کار را باور پذیر کند .برای رحیم ،برادر زنی مهربان و یاریگر ،حسین، می آفریندکه مشغول مرمت قبر ترک خورده خشایارشاه است و سپس برای شیر فهم کردن تماشاگر دیالوگی برای رحیم می نویسد که دال بر عظمت این بنا و کارستان هخامنشی در زمانی چنان دور و دشواری ترفیعی و فراروی هایی چنین عظیم با توجه به امکانات آن امپراتوری است و آنگاه بین پایداری رحیم در بالارفتن و تحمل سختی و سخت کوشی آن تمدن و اتکا به مردمی چنین تلاشگر ارتباط برقراذ می کند با انجام کار دشوار صعود رحیم بدون ابزار مکانیکی و سپس با اشاره. به تفاوت لذت چای شیرین سرقبر خشاریارشاه و چای تلخ زندان کنونی ،آن پایین بنای مقایسه ای را می نهد که مبین تنزل آن جهان شکوهمند و متمدن به این جامعه نابسامان و بی انضباط وکلا محبس است و با پایین آمدن رحیم و فرود در شیراز پر بلا و شهر مصائب رحیم این ایماژ آغازین کار روایت مذکور را آغاز می کند .
خوب در این القا ما ظرائف بیانی ،قدرت کاربرد نشانه ها ،مداخله فیلمساز در ذهنیت تماشاگر را شاهدیم. والبته تمایز این روش با روش روایت رویکردگرایانه آشکار است که فعلا مسئله ما نیست .اینکه القای نگاه فرهادی چقدر تفکر برانگیز است یا تسلط بر احساس تماشاگر همین بس که تماشاگر مستقل و متفکر بی درنگ در همان حال تماشا با خود می اندیشد:
۱-خوب بیرحمانه ترین تمدن های متجاوز بشری هم بنا ها و آثار عظیم بر پا کرده اند ،کی بنای رفیع قبر خشاریارشا نشان جامعه عادلانه تر در زمان اوست؟ مگر آشور بانی پال و نمرود و سزار ورامسس و هیتلر و استالین و مک کارتی و هلاکو خان و معاویه و شاه وترامپ وراکفلر و …. بنای معظم بر پا نداشتند و…..مگر تمدن مادی کشور گشایان خونریز افتخاری برای خرد و دادگری است.شاهان ایران باستان که کتف های مردم مخلف را سوراخ و آثار عظیم می آفریدند مگر یک فرد واحد
نبودند؟فیلمی که از بیعدالتی و دروغ می نالد چرا دچار چنین دروغ فرصت طلبانه و نهان کردن حقیقت تاریخی و فریب مخاطب است و چه بهره ای می برد
۲-حال گیریم زاویه دید فرهادی درون فیلم قهرمان ،و ستایشش بجا باشد ،خوب این هیچ تناقضی با موضع جمهوری اسلامی برای اوج گرفتن و حقانیت دفاع افتخار آمیزش علیه دشمنان سرفرازی ایران و دعوت مردم و همگان به کار سخت و مقاومت و تحمل دشواری ها جهت رفعت و پیشرفت تمدنی ندارد ،پس چرا فرهادی بیرون فیلم وبیانیه صادر کن، علیه فرهادی مخفی شده در فیلم است و همسوی همان جنایتکاران جهانی مخالف استقلال و پیشرفت ایران و خواهان بردگی و گاو شیرده ساختن ماست؟مگر ان امپراتوری باستان بدون جنگ آن هم حنگ های تهاجمی و کشور گشایانه و کشتن مردم و ملل دیکر فراهم آمد ؟پس چرا در دفاع از مقاومت شجاعانه و درخشان و جنگ دفاعی جمهوری اسلامی و مقاومت برابر پروژه ی سلطه وحشیانه غرب ، این فرهادی دم بر نمی آورد ؟ چرا از دشمنان خونریز و‌چپاولگر و همدستان آنها منزجر نیست و از حکومتی مظلوم که پس از دویست سال اولین قدرت نظامی قادر به دفاع از استقلال و پیشرفت ایران را تٱسیس کرد منزجر است وچرا همزبان با نیروی ستمگری است که به این نیروی حافظ استقلال و آزادی و پیشرفت ایران کینه می ورزد ؟ چرا با نیروهای غربگرای گرویده به این دشمن ،در خارج و داخل و درون حکومت و نو لیبرال های وحدت دارد و از کوشندگان راه رفعت ایران و کار سخت برده نبودن بیزار است ؟!!!!!
دارم به نسبت فرهادی و فیلم قهرمان ،می پردازم ،به نسبت مؤلف و متن و شکاف و گسست و دوپارگی فیلم و فیلمساز و تناقضات درونی اثر و مؤثر.
حقیقت آن است که تم نمادین نقش رستم اتفاقا یک وصله و مشکل دارترین وجه فیلم قهرمان است و جنبه سلطه بر ذهن تماشاگر را پیش می برد که تازه در خود تناقضات لو دهنده ای دارد .جز این سراسر روایت قهرمان تلاش فرهادی است تا از عادت فرسوده و عقب مانده استبداد روایی و الگوی سینمایی یک جدایی فاصله بگیرد و در به غلیان آوردن تماشاگر و یا تعلیق های هالیوودی خو داری کند و روایت عادلانه تری را ارائه دهد ،کاری که دره بین قهرمان و فرهادی منزجر را بسیار عمیق تر به جلوه می آورد .
می بینیم فیلم قهرمان، حتی اگر نگاه فیلمساز درون فیلم را بپذیریم علیه فرهادی بیرون فیلم است واو را دروغگو معرفی می کند!
پس مشکل انزجار نیست .انزجار به خودی خود نه خوب است و نه بد. ودر متن مناسبات بشری گاه خیلی خوب است ،گاه خیلی بد ،گاه بدیهی و طبیعی است گاه اشتباه و غیر طبیعی و….
مثلا انزجار از ظلمات روح و از دروغ و از انواع وسیع ظلم های فرد و جامعه ،از زشتی تفکر از جهالت و بی خردی از رفتارهای ناعادلانه حاکمان و از دنائت و حقارت محکومان از آدمخواری و حق کشی از استبداد و زورگویی و ریاکاری و رذائل اخلاقی از پوچی از فساد،غارت از بلبشو از بی قانونی از طمعکاری و حرامخواری از بردگی پذیری از همه انچه آدمیت و کرامت انسان را له می کند از خیانت ،تسویل ،شیطنت انزجار از سرسپردگی به ستمگر برای منافع شخصی ،از نیٌات شرورانه و از هرچه سیاهکاری و نمایش وبازی و نهان کاری تجاوزکارانه انزجار از سوء استفاده از قدرت و اعتماد مردم و جیب خود را پر کردن و با بی غیرتی و حرص و ظلم از جیب زحمتکشان آخرین شاهی شان را دزدیدن و منایع شان را به غارت بردن و با دشمنان آزمندشان بستن و دوست شدن و در سبیل انان به مردم خیانت کردن و انزجار از آزادی ملت را سلب کردن و….بله همه این انزجارها شایسته انسان نیک و شریف و آزاده است و فیلم قهرمان تا آن جا که از این فسادها و مفسده ها منزجر است ،خیلی عالی است من هم با فرهادی درون فیلم همنوا و همدلم،پس چرا فرهادی بیرون فیلم منافع ملت مظلوم را در پیشگاه شیطان بزرگ و فرعون وحشی خونریز و مردمکش و ارباب متفرعن سرمایه سالار و قدرت درنده و پوسیدن جهانی ذبح میکند ؟چرا از نظامی که به این مهمترین مسئولیت دفاع از حقوق آزادی و استقلال و عدالتخواهی ملت در عمل برابر وحشیانه ترین ظلم ها ، پاسخ میدهد و بهترین فرزندان ایران و هواداران انقلاب اسلامی را برای جانبازی برای آزادی و پیشرفت ملت و رفع موانع سلطه و اقتصاد پیرامونی بسیج کرده ،منزجر است؟
از آغاز انقلاب این خط اصلی تفاوت وجود داشت .تفاوت کسانی که با لفاظی های زیبا در عمل همدست قدرت اصلی مخالف رشد ایران تخت نیروی بسیج گر انقلاب اسلامی بودند و آز قدرت خواهی آنان را به همکاری وقیحانه تروریستی با دشمنان ظالم جمهوری اسلامی کشاند و هرکاری را علیه رفعت مملکت مستقل خود می کردند تا با وانموده و دروغ علیه جریان ترقی طلب انزجار بپراکنندو ….،تفاوت اینان با کسانی که برای رفعت واقعی ملت جان می باختند .حال تقابل فرهادی ی جهان واقعی و رهرو بر فرش قرمز آمریکا با قهرمان در همین تفاوت بزرگ است.
آن فریب های عوام فریب دیکر فریب کارامدی نیست .ازادی را در ایران همین هم سنخان راست و چپ انقلابی نما و‌چاکر غرب ظلمانی سربریدند نه جمهوری اسلامی .این دروغ ظلم جمهوری اسلامی در هر دادگاه با سند و مدرک محکوم وتهاجم خائنانه و خونریزانه ،تروریستی ،تجزیه طلبانه ،کودتاگرانه و جاسوسی همدست پروژه امریکا وهمدستانش ،از همان ماه های آغازین پیروزی انقلاب یقینی است .در دفاع از موجودیت ایران مستقل که با جنگ جهان کفر و قدرت ستمگر با انقلاب اسلامی مصادف بود ،جمهوری اسلامی بهترین فرزندانش را قربانی کرد ، اما همسنخان فرهادی چه کردند؟ ادمکشی و همکاری با صدام و آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان و شوروی و …. که بمب شیمیایی به صدام می دادند و همه جور حمایت مالی تا خرش کنندو …
در درون حکومت هم نیروی لیبرال و ضد انقلاب از نهضت آزادی و لیبرالها و منافقان نقابدار چه کردند ایجاد توهم در باره سرمایه سلطه جو ،خیانت به انقلاب ،تشکیل قشر ممتاز کثیف و فاسد که به اسم خدمت به انقلاب مردم را فریفته و در قدرت سیاسی شریک شدندتا نقش کارگزاران آمریکا و غرب را در درون حکومت ایفا کنند و به جریان انقلابی و خواهان توسعه مستقل پایان دهند و با میلیاردها و بلیونها دلار دزدی و انباشت حسابهای بانکی خود، فروپاشی اقتصادی و تحریم های سرمایه داری جهانی و ویرانی ایران و ستم بر ملت مقاوم را تقویت نمایند و رؤیای اوجگیری و آزادی و پیشرفت ایران را نابود کنند.
ببینید فاصله حرف تا عمل چه مغاکی است؟
خوب حال آشکار است انزجار فرهادی واقعی از کیست .و چه تمایزی با انزجار فیلم قهرمان دارد.
فساد درون حکومت ،فساد اقتصادی و سیاسی و فساد درون قوای مجریه و قضاییه و مقننه و…که حقوق های چندین ده میلیونی و سودهای تریلیاردی و قدرت های رانتخوار اقتصادی پشت پرده و همدست شیاطین جهانی همه و همه منزحر کننده است، در حالی که انزجار گروه ها و روشنفکران با هرنقاب راست و چپ و سلطنت طلب و باستان گرا و اصلاح طلب و شرق گرا و غربگرا ،متوجه اصیل ترین نیروهای خواهان تغییر بنبادین بوده است .عصیان رحیم علیه دروغ و ریاکاری و علیه ناکنشمندی خود برابر سلطه دیگری اهل نمایش است اما هم سنخان فرهادی و روشنفکر ان و تروریست هاو گروههای چپ باهم کنار امریکا و غرب و ….ایستاده اند و یک فاسد را نکشتند ،بهترین فرزندان خواهان ترقی و عدالت را کشتند مطهری و بهشتی و صدوقی و مدنی و دستغیب ورجایی ومفتح و عراقی و….را کشتند ،قهرمانان جنگ را همدوش صدام ،صیادها را کشتند همدست دشمندکه در حال کشتن همت و باکری و باقری و بابایی و ستاری و زین الدین و……بود ورسید تا کاظمی و سلیمانیدودانشمندان هسته ای و‌هزاران هزار پاسدار جان بر کف که برای همان رفعت ایران جان باختند .
فرهادی درون متن قهرمان از ناراستی منزجر است (بگذریم از مرض کارگردان برای ادغام حق و باطل و به یک چوب راندن هردو) اما فرهادی بیرون فیلم از ظلم وفساد وقدرت واقعی ضد ترقی ملت منزجر نیست از مظلوم منزجر است .شما نمی توانید مدعی نفرت از دروغ و فساد و ظلم و ویرانی ایران باشی ،اما دست در دست و همدست و هم آغوش ظالم اصلی رویش را ببوسی و برای جایزه اش هر خوش خدمتی بکنی و بیانیه بدهی و مظلوم را ظالم معرفی کنی و مظلوم را ظالم !
در فیلم قهرمان چیزی دال بر ظلم جمهوری اسلامی نیست نه به زندان افتادن رحیم به سبب شکایتش ربطی به انقلاب اسلامی دارد نه پخش ویدیوی درگیری بوسیله دختر بهرام ،نه آن دروغهای کوچک که خیلی بی اهمیت تر از اجازه نگرفتن از شکری و از مسیح زاده اند و برای ستایش از کار رحیم بر زبان آورده می شوند .اما من یاد ندارم فرهادی بیرون فیلم قهرمان حتی یکبار جنایت تروریست های داخلی و تجزیه طلبان سرزمین خشایارشاه!!و گروههای مزد بگیر ازانگلیس و آمریکا و اسراییل و عربستان و….را
محکوم کرده باشد .
رسانه در تمام دنیا سرگرم پیشبرد اهداف وقیح قدرت و نشر وانمودگی و تسویل است اما یکبار بیاد ندارم که فرهادی بدترین رسانه های ضد استقلال و پیشرفت ایران و کوشا در بدل کردن ایران به گاو شیر ده سرمایه داری جهانی و فساد شان را افشا کرده و علیه ستم جهان بیرحم سرمایه داری و قدرت هاش بیانیه داده باشد .
قهرمان حتی فرسنگها عقب تر از جمهوری اسلامی که مدیریت نهادهاش را توبیخ می کند حتی تصویری واقعگرا از زندان نمی دهد ،اما فرهادی بیرون فیلم چنان رفتار می کند که گویی جمهوری اسلامی مخوف ترین محبس دنیا است و از خود نمی پرسد اگر جهان از او بپرسد : اما تو همه چیزت را از همین کشور و امکان سر یال سازی و فیلم سازی در آن بدست آورده ای و به تو امکان نقد دادو همین گویای دروغگویی و اغراق توست ،چه جوابی خواهد داشت ؟
فرهادی بیرون فیلم نا عادلانه و به سیاق القائات رسانه های غربی به سود براندازی نظام همه علل و ریشه های بحران جامعه ایران را تحریف می کند و به دوش جمهوری می اندازد .اما فیلم قهرمان اصلا چنین چیزی نمی گوید .حتی از فساد بانک ها و سیستم های والی دزد سرگردنه چشم می پوشد(شاید تا همراهان و متحدان لیبرال و سرمایه سالار همپای خود را نیازارد )،اما فرهادی ی بیانیه پرداز ،شریف ترین افراد ملت ایران ،انقلابیون صدیق و شجاع ،شهید و غیر شهید را بااهل فساد ادغام می کند و نا عادلانه همه را به یک چوب می راند.اینهاست گسست نوع تازه مؤلف از متنش ،گسست اصغر فرهادی از اثرش .این است معنای معجزه آسای همان کلام مقدس قرآن حکیم که امروز هم زنده است و می فرماید شیطان بر افک اثیم فرود می اید بر شاعران (هنرمندان) گمراه کننده ، که چیزی در آثارشان می گویند و چیزی را وانمود می کنندکه خود به آن عمل نمی کنند،مثل انزجار از ظلم و دروغ ظالم در حرف و نفرت از مظلوم در عمل .
واقعا چه کس باور می کند در ایران جریان حقیقی وفادار به انقلاب اسلامی از امام تا رهبر انقلاب ،از مطهری و بهشتی و مدنی و دستغیب و سلیمانی و…….تا شهریاری و دانشمندان کوشای شهید و زنده و این مردم زنده شریف مدافع انقلاب اسلامی که منزجرند از دوستان فرهادی از امریکا و صدای آمریکا ، اینها دزد و جنایتکار و ظالم اند و جایزه دهندگان کن و ونیز و
لس آنجلس که پشت شان نظام های خونریز ظلمانی اند قابل دوستی و عکس یادگاری گرفتن با کت و شلوار پلوخوری!

لینک کوتاه : https://entebaagh.ir/?p=5915

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.