• امروز : چهارشنبه - ۵ اردیبهشت - ۱۴۰۳
  • برابر با : 16 - شوال - 1445
  • برابر با : Wednesday - 24 April - 2024
5
نگاه احمد میراحسان به سریال نجلا؛

پایان بندی بد نجلا

  • کد خبر : 8477
  • 12 اردیبهشت 1401 - 21:57
پایان بندی بد نجلا
نه نجلا چنین سریال مریض و‌چنین پایان بندی تلخی نداشت اما باید بگویم در پایان بندی با همه حیرت چیز بدتری داشت :مضحکه قهرمان شیرینی که خود ساخته بود و شعارهایی حال بدکن و مصنوعی که به شیوه نمایش های دبیرستانی قدیم ها در دهانش نهاده بود !!

اختصاصی انطباق – احمد میراحسان : پایان بندی نجلا سیاه پیشگی چرک و یٱس و آزار بسیاری از سریالهای ایرانی را نداشت که بازتاب روحیه هایی با کمپلکس بد خواهی است ‌. این روحیه سریال را به آمیزه ای از نابلدی به انضمام نهیلیسم شبه روشنفکرانه ،سوگیری پنهان سیاسی ،بدل میکند . تٱثیر رسانه های ویرانگر ، فرهنگ انسداد و کشتن هر امید پیروزی امر نیک و ناکام نهادن تماشاگر در پایان ، در این مسمومیت محرز است . و آن را به جای نمایشی بوجود آورنده تجربه ای شیرین به مایه ی آزار تماشاگر تبدیل می نماید.
این آزار دوچهره دارد :یا شما را سی قسمت باشخصیت های منفور بجای قهرمان تٱثیر گذار و ماجرا های کشدار و روایت ملال آور و تلخ اذیت می کنند و انواع مرض و سمٌ به جان تماشاگر میریزید و آخر سر ، با سرهم بندی همه چیز را در تعلیقی مریض وتوٱم با زهر ناکامی و ….فرو می برند تا پزی شبه روشنفکرانه و‌مقبول طبع مخالف خوانان بگیرند و بگویند در این سرزمین همه چیز زشت است وسبب امیدی نیست و هیچ پایان خوشی وجود ندارد .


نه نجلا چنین سریال مریض و‌چنین پایان بندی تلخی نداشت اما باید بگویم در پایان بندی با همه حیرت چیز بدتری داشت :مضحکه قهرمان شیرینی که خود ساخته بود و شعارهایی حال بدکن و مصنوعی که به شیوه نمایش های دبیرستانی قدیم ها در دهانش نهاده بود !!
سریالی که در طولش خبط و خطای این طوری بس کم داشت و می کوشید از منطق واقعگرایانه خیلی دور نیفتد و یا با شگردهای بصری و تدوین ضعف های منطقی راذپوشش دهد و هرگز چون بسیاری از کارهای دیگر به شعور تماشاگر توهین نمی کرد و اهل سرهم بندی و یا آب بندی و یا راه حل های بلاهت بار گل درشت نبود وبرای تٱخیر روایی و شکل دادن پیکره کشمکش با کشدادن های بی خردانه آزارمان نمی داد ، …ویا با کارگردانی ی کم هوش و تن آسا و پر اشتباه در چرخاندن صحنه و اداره روایت و اقناع تماشاگر به فعل و کنش باور پذیر شخصیت ها ، مثل پاره ای از سریال های سست ،حتی از باوراندن یک عمل و یک ارتباط و اجرای درست قصه به نوجوانان پای تلویزیون ، عاجز نمی شد و متن و کارگردانی پر تحرک و فکر شده و منطقی در حد فهم عمومی باور پذیر و…. داشت ، ناگهان در قسمت پایانی به چنان سطحی کاری در نوشتن و کارگردانی در غلتید ه که جای آن دارد کسی این همه ساده انگاری وهن آلود را در بخش پایانی و پایان بندی مورد سئوال جدی قرار دهد .این ناظران فنی و هنری مگرخوابند به چنین گاف هایی که قابل قبول نیست تن می دهند ؟ این سریال سازان که قسمت های زیادی با خرد روایی و‌خرد اجرایی درست کاری در حدی بالاتر از متوسط توان و استعداد اجتماعی سریال های اخیر ما ارائه داده اند نمی شود پذیرفت نادانسته و از سر ناتوانی به چنین ورطه ای غلتیده باشند . اگر هم به دلیل شتابکاری چنین راه سهلی را برگزیده اند باید کمک شان کرد از آن دست بردارند و کمی در راه حل پایان بندی دقت کنند .دقیقا من در باره پایان گره گشایی و هم خطای متن و هم خطای اجرا در قسمت آخر حرف میزنم حرف می زنم .
&&&&&
پیش از پایان سریال ،در یاد داشتی ، با اشتیاق تماشاگران تلویزیون را به تماشای نجلا فرا خواندم ، به سبب درستی روایت ، پیشبرد بی وقفه کشمکشها ، ایجاد تعلیق کالبدی و طبیعی در مسیر ماجراهای شیرین عاشقانه در متن زندگی اجتماعی و سیاسی ما و نه هول و ولاء تحمیلی و جدا از منطق درونی روایت ووو…..ونیز کارگردانی روان و کم لکنت که قصه را درست تعریف می کرد . و اشاره کردم که حاصل همه تلاش های سازندگان ، یک «درست کاری» حرفه ای بر محور شکل دادن به یک سیمای مطبوع قهرمان قابل قبول و مورد پسند همگان از آب در آمده ؛یک قهرمان دوست داشتنی در اندازه سریال های ما و نه
شاهکارهای جهانی و حتی ایرانی ! قهرمانی که خلاف قرار داد ناگهان بی سبب احمق و فرو مایه از آب در نمی آید؛ مثل پایتخت ، که هر نشانی از آن مرد مطبوع و شریف که قبلا ساخته شده بود آب می رود و بنا به نگرش و فشار روشنفکر نمایی بی ربط به یک سریال جذاب همه پسند، با پاکن ساخته شده های مبنایی این شخصیت دوست داشتنی را خود پاک می کند و انواع مرض و اغتشاش در شخصیت ها وارد مینماید. و بنا به یک فهم غلط از تغییر و رویکردروانشناسیانه به شخصیت ، نقی و زن و دوست و همه در جهت منفی متحول می شوند !!!به موجوداتی منزجر کننده !!!و سریالی به آن خوبی تماشاگر را عصبی می کند. این در پایه زیر خاکی هم وجود داشته و طنز شیرین آن قربانی اشتباه در حجم دنائت شخصیتی می شود که قهرمان خنده آور ماست، اما بجای آن علیرغم ظاهر طنز و بازیرخوب زن و مرد سریال ،ضد قهرمان الگوی خیانت و بی همه‌چیزی و پستی و حرص می گردد.
خوب نجلا در پی چند سریال معقول تر سیاسی امنیتی ، گامی چشمگیر بود در برهم زدن این روش فساد انگیز وپیشبرد درست روایت جذاب به انضمام شخصیت های مطبوع ، و در ساختن‌چهره یک قهرمان واز همه سریالهای اخیر موفق تر بود در پیشبرد روایت و حتما موفق تر بود از آتش در گلستان ،سریال الهام گرفته از رندگی بانو صباغ که خوب شروع و از نیمه به بعد دچار فرسودگی شدو و خانم فرمانده به سایهی رنگ پریده ی بانویی کارامد و جسور و‌مؤثر بدل گردید .نه! نجلا تا آخر فیلمنامه ای پر و پیمان و کارگردانی معقولی داشت .اما در قسمت آخر آن قدر بد بود که تماشاگر را گویی خرفت فرض کرده بود. چرا؟
ماجرای پایان بندی با دو فرض شکل گرفت .حفظ قهرمان و‌ ویران نکردنش .و پایان خوش و تلخ نکردن کام تماشاگر .اما نتیجه چه شد ؟گویی سازندگان از چنین پایانی دلخور باشند و وسوسه ناکامی و میراندن و پایان ناخوش داغی شده باشد بر دل شان و به آنان پایان خوش تحمیل شده باشد ، آنقدر بد و تصنعی و ناشیانه و شتابزده و توٱم با احساساتی گری خامدستانه و ساده لوحانه کار را به پایان بردند که حیرت انگیز است و اصلا باور کردنی نیست که تیمی با آن شعور و مهارت متوسط به بالایش ، کار را در حد بدترین سریال های شعاری سهل الوصول و بی هنر با گزافگویی و خطابه های سست در قسمت آخر دچار آسیب کرده باشد و گویی قصدا بخواهد به صورت مضحک و تصاویر گل درشت فهرمانپردازی های فیلمفارسی وار بدتر از کارهای مرحوم صفایی سرسری پردازشش کند و به پایان ببرد .
خوب مسلم است این پایان بندی و رمز گشایی ، صرفا با یک نگاه مریض می توانست به بهانه واقعگرایی پایان ضد قهرمان پردازانه ای داشته باشد .و این اگر اتفاق می افتاد خبط بزرگی بود .ولی خبط موهن تر آن است که قهرمان با اغراق خامدستانه که عمدی بنظر می رسد ، به مضحکه قهرمانی و اعمال و کردار مایه سوت زدن بدل گردد . به این دلایل :
قسمت آخر از جایی شروع می شود که عدنان عاشق عراقی نجلا و همعشیره او ، حسین فرزند نجلا را میدزد. و میبرد عراق تا نجلا را وادار به ازدواج باخود و آمدن به عراق کند و این مصادف با آغاز جنگ است . تا اینجا سریال به طور کم نقصی قهرمان داستان ، عبد ، را پرورده واو بارها برای برای نجلا دلبرش به کام دیو رفته و ماجراهای جذاب و نفس بری ساخت و پرداخت شده و ما عبد و عشق او را باور کرده ایم . شکیبایی او در مهلکه ها و دردها و بدنامیها و وفاداری و شرافتش را باور کرده ایم .خصوصیات شخصیتی او و عمل او و جدی بودنش در ادعاهاش و عشقش و کله شقی و گاه بی کله گی هاش را دوست داشته ایم .حالا در این پایان با دلایلی نه چندان معقول با افسردگی نجلا او از عشقش سرخورده شده و‌….حتی این گسست که ماهوادمی تواند موقتی شمرده‌شود قابل قبول و چشمپوشی و جزیی از کشمکش و تعویق جذاب در سریال می تواند به حساب آید . وحتی داستان رفتن نجلا سرقرار عدنان تا برای نجات حسین فرزندش و خبر آوردن‌ وآمدن شیرین به خانه عبد که در حال دیوارکشی است در وسط جنگ تا فقط ناموس خود را حفظ کند که حالا دل برکنده از نجلاست و کاری باداو ندارد واز نوامیسش به حساب نمی آید ، پذیرفتنی است .حتی انطباق رفتار ناپذیرفتنی شخصیتی چون عبد در برابر آغاز جنگ و گرفتاری بزرگ شهرش و رابطه و برخورد بی اعتنایش به نجلا ، یک هماهنگی هایی دارد .و حتی راه حل و قدرت برانگیزاننده شعارهای شیرین روی او قابل قبول است و….چیزی که بد است از حرکت عبد ورفیقش و شیرین شروع می شود در هور .قایق پارویی نجلا را به سوی عدنان می برد و قایق موتوری عبد سر می رسد .محافظ مسلسل بدست عدنان معلوم نیست چه شده ، محافظ کلت بدست عدنان ،معلوم نیست چطور سربه نیست شده و موقعیت مکانی عبد و عدنان درهور مخدوش است وصحنه سرسری گرفته شده این ها اصلا مهم نیست . مهم تر از همه ، آزارنده و مسخره در آوردن رو به رو شدن عبد در مقام قهرمان و عدنان عاشق در مقام ضد قهرمان است رفتار سرسری و متن سست گفتگوی آنان .اینکه روایت میخواهد تطابق رابطه مثلت گونه عدنان عراقی و عبد آبادانی و نجلا عرب ایرانی را با پیوند درونی خوزستان و ایران و چشمداشت عراق منطبق کند ، خیلی خوب است و همین حالا اصلا حتی میتواند منجر به قسمت بعد و زنده ماندن تصادفی عدنان و بخش سوم سریال و حضور عبد و عدنان در میدان جنگ ایران و عراق در مقام یک قهرمان و شهادت شکوهمند او در ادامه شود ، اما همه ی این ها سبب ندیده گرفتن اجرای سست و نابخشونی پایانبندی در نوشته و اجرا نمی شود .عدنان معاون اداره استخبارات عراق حتی یک کلت همراه ندارد تا عبد را بزند .اینکه اورا واقعا عاشق نجلا نشان داده اند خیلی خوب است و اینکه با انتخاب غرق کردن خود و فرزند نجلا نگذاشته اند حس همدردی با دشمن در دل تماشاگر ریشه بدواند و تجاوز کاری و استبداد و زور گویی اش در تصاحب خودخواهانه نجلا پرده پوشی شود خوب است . اینکه با غرق کردن حسین ، کودک نجلا با خود ، نشان میدهد دلدادگیش با خودخواهی توٱم بوده و نه با گذشت عاشقانه به سود خوشبختی معشوق خوب است .اما همه این خوب ها در اجرایی بی باور به این معانی و پایان خوش منطبق با کل سریال خیلی بد است .برخورد شعاری عبد ، خطبه سست عدنان ، دیالوگهای سبب استهزاء بیننده بس که مثل انشاء بچه مدرسه ای هاست و پر از گزافگویی ، استفاده از کلیشه های بس مکرر و پیش بینی پذیر مثل نمای درشت مشت و از آب سر بر آوردن عبد پس از انتطار ی که دیگر دلهره ای در ما بر نمی انگیزد ، چون معلوم است همین اتفاق می افتد ،و به صورت تصنعی معلوم است چنین خواهد شد و….مشکل قسمت آخر است تا حدی که حس می شود پایان خوش پیروزی قهرمان را عمدا و دل دوجا و بیماروار خواسته اند خراب‌و مسخره کنند .چون. نمی شود باور کرد عجله درهم نوشتن و هم کارگردانی و صحنه پردازی و بازی سازی سبب این خطاها شده در حالی که سریال در هر چهار زمینه در طول کار از خود مهارت مقبول نشان داده بوده است.
حیف شد که قهرمان بودن عبد با جدیت و در اجرایی دلچسب در ذهن ما حک نشد و بافته های همه سریال برای یک ساده انگاری و جدی نگرفتن هوش تماشاگر در خطر قرار گرفت .باید گفت سپاس که کام تماشاگر را تلخ نکردید اما دریغا که تماشاگر این پیروزی را قهرمانانه تصور نمی کند و مثنوعی و شعاری و سست پرداخت شده است.

لینک کوتاه : https://entebaagh.ir/?p=8477

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.