انطباق: مجمع عمومی جبهه اصلاحات ایران در روزهای آغازین پاییز ۱۴۰۴ برگزار شد و بار دیگر آذر منصوری به ریاست این تشکل انتخاب شد. در نگاه اول، این انتخاب میتواند نشانه ثبات مدیریتی باشد، اما بانگاهی دقیقتر، تداوم یک ساختار بسته و تمرکز قدرت در میان حلقهای محدود از چهرههای شناختهشده اصلاحطلبی را آشکار میکند. ترکیب هیاترئیسه جدید، همان چهرههای قدیمی را شامل میشود: آذرمنصوری، محسن آرمین، سیدحسن رسولی، بدرالسادات مفیدی و جواد امام.
رویداد ۲۴ نوشت: این انتخابها، در حالی که از ثبات تشکیلاتی حکایت دارد، هیچ نشانهای از نوسازی و ورود نسل جدید یا بازتعریف نقش اصلاحطلبان در سپهر سیاسی کشور ارائه نمیکند. محمد قوچانی، از اعضای شورای مرکزی کارگزاران، پیشتر این روند را محصول مهندسی سیاسی داخلی دانسته بود و اشاره کرده بود که انتخاب رئیس جبهه اصلاحات بیشتر با اشارت و وصایت تعیین میشود تا انتخاب آزاد اعضا. انتخاب مجدد همان فرد، این نقد را بار دیگر زنده کرده است.
پیام انتخاب مجدد آذر منصوری چیست؟
ابقای منصوری در ریاست جبهه اصلاحات، در واقع تداوم گفتمانی است که پس از بیانیه معروف این جبهه در پی جنگ دوازدهروزه شکل گرفته بود؛ گفتمانی که بر تجدیدنظرطلبی و نقد بنیادین ساختار سیاسی تأکید دارد و کمتر به مصالحه یا بازتعریف راهبردی تمایل نشان میدهد. دلیل انتقاداتی که امروز در رسانههای اصولگرا به این انتخابات جبهه اصلاحات مطرح شده نیز همین است. نگرانی جریان سیاسی رقیب از تدام رویکرد مردممحور جبهه اصلاحات است. طبیعی است که اصولگرای مایل بودند هیات رئیسه این جریان سیاسی به روزنهگشایان واگذار شود تا به قول آنها به بازخوانی واقعگرایانه از نقش خود در سیاست ایران بپردازند.
ابقای اعضای قبل در هیات رئیسه جبهه اصلاحات، اما نشان داد که ادبیات «پارادایم شیفت» که در سالهای اخیر مطرح شده، هنوز در میان تصمیمسازان جبهه خریدار دارد. منصوری نماینده همان گفتمان تحولخواهی بنیادین است که بیش از اصلاح تدریجی، بر تغییر چارچوبهای کلان تأکید دارد. نظریهای که اگرچه موجب مورد هجمه قرار گرفتن این جریان میشود، اما پیوند این جریان سیاسی و مردم را حفظ میکند چرا که مشکلات گسترده کنونی در کشور، بخش قابل توجهی از مردم را به این نتیجه رسانده که بدون تغییرات کلان و جدی نمیتوان به اصلاحات تدریجی دلخوش کرد.
چالش نوسازی جبهه اصلاحات
تداوم حضور چهرههای شناختهشده، اما از از جهاتی هم قابل نقد است و صدای اصلاحطلبان را نیز درآورده است. مثلا نشان میدهد که جبهه اصلاحات هنوز نتوانسته حلقه تصمیمگیری خود را باز کرده و نسل جدید را وارد فرآیند کند. این رویکرد، که به نوعی محافظهکاری تشکیلاتی نیز تعبیر میشود، باعث شده نوسازی و بازتعریف راهبردی اصلاحطلبان به تعویق بیفتد. در حالی که تغییرات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور نیازمند انعطاف و پاسخگویی سریع است، انتخاب هیاترئیسه جدید نشان میدهد که اصلاحطلبان همچنان گرفتار ساختارهای بسته و فرسودهاند. این وضعیت میتواند موجب شود که جریان اصلاحات به جای ایفای نقش فعال و اثرگذار، صرفاً نقشی نمادین در سیاست کشور ایفاکند. واکنشها و تحلیلها و انتقادهای فعالان سیاسی و روزنامهنگاران اصلاحطلب، نشان میدهد که نگرانی درباره انسداد و بسته بودن جبهه اصلاحات جدی است. محمد قوچانی میگوید که انتخاب رئیس جبهه اصلاحات بیشتر با اشارت تعیین میشود تا انتخاب آزاد اعضا. عباس عبدی و محمدعلی وکیلی بر این باورند که انحصار و بیرقابتی درونی جریان را برجسته کردهاند. روزنامهنگاران و تحلیلگران این جریان نیز تاکید دارند که جبهه اصلاحات باید برای بازگشت به بطن جامعه و رفع فاصله با مطالبات واقعی، نوسازی ساختاری و ورود نسل جدید را جدی بگیرد. انتخاب مجدد آذر منصوری و تکرار چهرههای شناخته شده در هیاترئیسه جبهه اصلاحات، بیش از آنکه نشانه ثبات باشد، از محافظهکاری درونی جریان خبر میدهد. اصلاحطلبان اگر بخواهند در سیاست ایران نقش مؤثر و واقعی داشته باشند، باید ساختار خود را بازتعریف کنند، نسل جوان را وارد فرآیند تصمیمگیری نمایند و فاصله خود با مطالبات جامعه را کاهش دهند. نسل آینده اصلاحات، نه از طریق تکرار چهرههای قدیمی، بلکه از طریق نوسازی واقعی، شفافیت و پاسخگویی میتواند به میدان سیاست بازگردد و جریان را از وضعیت نمادین و انتزاعی امروز خارج کند.





















