یادداشت-محسن بوذری سراوانی: در چند ماه اخیر چند رویدادِ بهظاهر جدا، یک نقشهی واحد را نمایان کردند: پررنگشدن نقش آمریکا در پروندهی زنگزور/سیونیک و بازتعریف ترتیبات کریدوری قفقاز؛ فعالسازی «ماشه» و بازگشت فشارهای حقوقی–مالی؛ و فشار برای دسترسیهای منعطف پیرامون افغانستان. همزمان، پیشروی طرح صلح ترامپ برای غزه و «پاسخ مثبتِ مشروط» حماس معنایی فراتر از آتشبس دارد: با سبک شدنِ وزنِ جنگ غزه، دستِ غرب برای تمرکز دوباره بر روسیه و در افق، چین آزادتر میشود. پیام مشترکِ این تحولات روشن است: مهار فوریِ روسیه و مهار میانمدتِ روسیه+چین. ایران «عامل بحران» نیست؛ اما چون گرهگاه ناگزیرِ مسیرهای شرق–غرب و شمال–جنوب است، طبیعیست که به کانون فشار و چانهزنی بدل شود.
پیش از آنکه بپرسیم «از کدام درِ بیرونی خارج شویم»، باید بپرسیم چرا به این نقطه رسیدیم. سالها میان دو تصور افراطی آونگ شدیم: یکبار امید به گشودن همهی قفلها با تکیهی یکسویه بر شرق، و بار دیگر با یک گشایش به غرب. هر دو روایت، میدان واقعی را ساده کردند و فرصت موازنهی مثبتِ بازیگرانه را فرسودند؛ سیاستی که امتیاز را فقط در برابر امتیازِ همارزش میدهد و وابستگی را سقفگذاری میکند. در عمل نیز رویکردی دولتسالار و ترجیح ساختاری به شرق، تراز همکاریها را به زیان قدرت چانهزنیِ ایران برهم زد. چندصدایی در تصمیم و روایت، و کنشهای شتابزده، سیگنالهای ناهمخوان به بیرون فرستادند؛ و ناپایداری قواعد اقتصادی و قراردادی، سرمایهی داخلی و ایرانیان خارج از کشور را محتاطتر کرد.
از همینرو حلِ داخل مقدّم است. کشور به خطِ واحدِ اجرایی و رسانهای نیاز دارد؛ اختلافها باید در اتاق گفتوگو حل شود، نه پشت میکروفنها. مرزبندی شفاف با رفتارهای تندروانه ضروری است؛ هر اقدام بیضابطه عامدانه یا جاهلانه باید با معیار واحدِ منافع ملی سنجیده و پاسخگو شود. در کنار آن، باید سپر اعتماد ساخت: شفافیت قراردادی، داوری بیطرف و تضمینهای قابل اتکا تا طرف مقابل بداند با ایرانیِ پیشبینیپذیر طرف است و فعال اقتصادی مطمئن شود قواعد بازی با هر تغییر سیاسی عوض نمیشود.
وقتی این پیشنیازها فراهم شد، نقشهی بیرونی معنا پیدا میکند: تمرکز بر دیپلماسی همسایگیِ پیگیر با قفقاز، خلیج فارس و آسیای میانه و بستن بستههای همزمانِ اقتصاد، انرژی و ترانزیت تا ایران به «تکراهِ پرریسک» وابسته نماند؛ تکیه بر ابتکارهای منطقهایِ قابلاجماع که امنیت، اقتصاد و انرژی را در یک قاب مینشانند؛ تقویت پیمانهای دفاعیِ بازدارنده و غیرتهاجمی برای مدیریت بحران، نه تهدید طرف ثالث؛ و ترجمهی سرمایهی روایتی به اقدامِ قابلاندازهگیری میانجیگری اسرا، کریدورهای کمک و بازسازیِ مشارکتی.
حآل آنکه:
قاعدهی ثابت در همهی اینها موازنهی مثبت است: همکاری با شرق و غرب ابزاری و مشروط به منفعت ملی؛ امتیاز در برابر امتیازِ همارزش، سقف روشن برای وابستگی، و حقِ بازنگری و خروج اگر تعهدات زمین بماند. فشار واقعی است، اما بنبست نیست؛ **ما باید نقاش باشیم، نه نقاشی.**





















