یادداشت- سامان صابریان : روزگاری که بر مردم ایران میگذرد، اگر از ترس برچسب سیاهنمایی خوردن نگوییم همرنگ روی برخی مسئولان است، با کمی تخفیف خاکستری است. روزگاری که بخش گستردهای از مردم این مرز و بوم، سپیدهدم را به شب میدوزند و شب را زودتر در بسترِ فراموشی سپری میکنند تا گذران عمر شاید آنها را از این برهههای تاریخی و پیچهای سرنوشتساز طولانی نجات دهد؛ چوب حراجی که خودخواسته به جان و جوانی زده میشود تا شاهد رنجهای رنگارنگ نباشند.
این روزگارِ دلهرهآلود، زاییده دستانی است که سیاست را به جای تدبیر، با آزمون و خطا پیش بردهاند. روزگاری که حتی لقمه نان و پنیر را به کامِ اکثریت تلخ کرده است. هقهق، واژه تکرارشونده این روایت است؛ نه از جنسِ اشک، که از جنسِ خشمی فروخفته.
هقهقی همراه با دلهره، از تکرارِ نمایشِ مذاکراتی که بارها طنابِ امید را پاره کرده، ترس از جنگی که دودش تنها به چشمِ مردمی میرود که خاکریزِ اولِ هر درگیریاند. ترس از آنکه باز هم قافله پیشرفتِ جهان، ردایی از تمدن بر دوش کشد و ایران در گردابِ روزمرگی غرق شود.
هقهقی همراه با تماشای زندگیِ نرمالِ جهانیان در کنارِ اشرافیگریِ آقازادههایی است که گویا در کهکشانی موازی سیر میکنند و فرزندان همان پدرانی هستند که بانیِ وضعیت موجودند. سفر به مریخ برای دیگران و برای اینجا، جنگِ بیحاصل با فیلترشکن و انتظارِ بیپایان برای بارگذاریِ یک عکس. سرمایههایی که در جیبِ مردم آب میشوند، بی آنکه قطرهای از آن به چرخه زندگی بازگردد.
هق هقی، همراه با نظاره رقصِ مرگبارِ نرخ ارز که کالاهای اساسی را به رؤیا تبدیل کرده و اقتصاد این کشور را به همراه تمام اجناس مرتبط با زندگی مردم، متاثر کرده است.
هقهقی همراه با تماشای حسرتبارِ دویدنها و نرسیدنهایی که به زندگی بخش گستردهای از مردم سنجاق شده است.
هقهقی که همراه با نظاره افزایش بهای برق، آب و سایر مصارف و لوازم مردم توسط همین مسئولانی که توان کنترل کشور را نداشتند و وضعیت امروز نتیجه عملکرد آنهاست اما عادت کردهاند، نوک پیکان تقصیر را به سمت مردم نشانه روند.
هقهقی که همراه با مشاهده و شنیدن داستانهای ناتمام برخی مسئولان است که مشخص نیست در چه فضایی سیر میکنند که فاصله ایران آنها با ایران مردم اینقدر طولانی است!
هقهقی که همراه با تماشای بالابردن بهای محصولات داخلیِ یا همان تولیدات ملیِ شرکتهای وابسته به حاکمیت است. همانها که به صورت ریالی تولید میکنند و با ضریب جهانی و همگام با افزایش نرخ دلار به خود مردم ایران میفروشند و در ادامه شعار دلارزدایی میدهند و تکبیر میگویند!
هقهقی که با مشاهده سرقت از پیرزن، کشیدن گوشواره از گوش دخترکان، کشته شدن چندین هزار نفره مردم در جادههای ناامن با خودروهای غیراستاندارد، دزدیدن کابلهای برق، بازکردن مهرههای ریلقطار، بریدن سر دختر با داس توسط پدر و بسیار مواردی است که از حوصله این نوشتار خارج است، در یک کلام هق هق، سمفونی بیپایان این جغرافیاست!
هقهقی که همراه با تماشای دور شدن هر روز از آرزویی است که بسیاری از مردم دوست داشتند از مسیر شرافتمندانه و درست به آنها برسند اما امروز وضعیت به گونهای دیگر رقم خورده است.
هقهقی همراه با تماشای رشدِ مدیرانِ نالایقی که نه بر مدارِ شایستگی، که بر محورِ روابط و فرصتطلبی به قدرت رسیدهاند. کارمندی که خود را اربابِ رعیت میپندارد، چون دولتش نانش را به اندازه سیرکردنِ شکمش نمیدهد و گرسنگیِ حقوقیاش را بهانهای برای چپاولِ مردم میکند.
هقهق فراوان است و بیشک گوش ملت پر! اما روزی خواهد رسید که این خاکستریِ سرد، به سپیدیِ عدالت بدل شود. روزی که تاریخ، روسیاهیِ مسببان را در برابرِ قامتِ خمیده مردمی ثبت خواهد کرد که با وجودِ ترس و دلهره، نانِ خشکِ زندگی را با امید به فردایی بهتر آغشته به آبِ حیات کردند، به سلامتی این مرز و بوم، «آب خنک نوشیدند» و در دلِ تاریکی، فانوسِ «ایران» را روشن نگاه داشتند.